2777
2789

بهم شماره داد و منم ازش گرفتم البته بعده کلی اذیتش کردن...کاش هیچ وقت نمیگرفتم😢راستی بزارین از خودمم براتون بگم یه دختر خیلی خوشگل که بقیه میگن بخدااا☺اونم که عاشقش شده بودم جییییییگر ...ماباهم آشنا شدیم کم کم من روز به روز عاشق میشدمو خودم متوجه نبودم. .بابامو که گفتم خیییلیی حساسه ولی با اون همه حساسیت اونو به خونه هم آوردم چون واقعاااا دوسش داشتم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

هر روز یه مشکل جدید واسم پیش اومد گوشیمو ازم گرفتن 😢نزاشتن تنها جایی برم که مبادا اونو ببینم ولی من هرطور شده بود باهاش از طریق دوستامم ارتباط داشتم ولی یروز بابام اومد همه کتابامو سوزوند😢😢😢😢گفت حق نداری دیگه مدرسه بری ولی با هزااااران قول و خواهش راضیش کردن برم مدرسه ...ولی من نمیتونستم ازش دل بکنم فقط نمیدونم چرا همه میخواستن مارو از هم جدا کنن

بینه این همه مشکل یه خواستگار واسم پیدا شد بابام اینا هم از خداشون بود😢به اون چقدر گفتم بیا خواستگاری نیومد گفت صبر کن حق داشت چون باباش شدیدا مریض بود و منم چاره ای نداشتم شایدم ازدواج رو فقط بخاطر فرار از اون زندان انتخاب کرد

ازدواج کردم ولی قلبمو گذاشتم زیره پام چون هنوزعاشق اون بودم چون بهش نامردی کردم باعث همه اینا هم شوهرعمم بود که به بابام گفته بود😠درضمن این همه سالوهم مامانمو ندیدم فکر کنم یه 4یا5سالی میشد که اونروزا خیییلی بهش احتیاج داشتم کسی نبود منو درک کنه هیشکی واسه عشقم ارزش قائل نشد و من ازدواج کردم روزه خواستگاریم انقدر گریه کردم خدا میدونه سخت ترین روزایه زندگیم اونموقع بودن همه راجع بهش قضاوت میکردن و بدوبیراه میگفتن ولی من اصلا باور نداشتم شاااید حق داشتن ولی چون عاشق بودم نخواستم باور کنم و هنوزم باور نکردم

الانم از اونایی که خوندن تشکر میکنم هرکی هر سوالی داشت بپرسه در خدمتم...ولی همیشه به خدا میگم هیچ کس رو نه با جونه عزیزاشون نه سلامتیشون امتحان و آزمایش نکن الان درده من فقط خواهرمه که اونم زودتر از اونجا بره و خوشبختشه😢😢یکیشم من الان پیشه مادرشوهرمم منم یه خونه مستقل داشته باشم دعام کنین😢😔❤

فکر کنم اگه ازم جون میخواست میدادم بهش ولی بهش نامردی کردم😔😔😔😔😔

خوندمت.

نامردی نکردی.

راهی نداشتی.

راستش منم عاشق یه پسر خیلی خیلی خوب و سر به زیر بودم.ولی میدونستم بابای بی وجدان و سنگدلم هیچوقت نمیذاره این ازدواج سر بگیره.واسه همین نه اونو سرکار گذاشتم نه خودمو علاف کردم.

با اولین کتک پدرم قبول کردم ازدواجمو.

الانم شوهرم خوبه ولی طرز فکرمون زمین تا اسمون با هم فرق داره.درکل راضی ام.شکر😐

عزیزم ، داستان زندگی تو خوندم، خیلی سختی کشیدی، ولی خدا رو شکر  الان از شوهرت و زندگیت راضی هستی، ولی چ سنت کمه ....

اگه میخوای زندگیت بهتر بشه، خدا رو فرموش نکن، خدا خیلی بزرگه....

ان المع العسر یسرا.........خدایا خودم را ب تو میسپارم، و میدانم تو بهترین ها را برایم رقم میزنی....
عزیزم ، داستان زندگی تو خوندم، خیلی سختی کشیدی، ولی خدا رو شکر  الان از شوهرت و زندگیت راضی هست ...

اره اون همیشه پیشم بوده و بهم صبر داده ولی من پیشه اون روسیاهم خدا رو میگم😢

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز