سلام نمیدونم ازکجا شروع کنم
کم کم دارم ازخانوادم متنفرمیشم باکاراشون از روز خواستگاری والان که عقدیم چندماه میگذره من تواین مدت یه روز خوش نداشتم خیلی اذیتم میکنن مخصوصا خواهرم ازمن کوچیکتره وچندسال ازدواج کرده حتی ازم بخاطر اینکه زودتر ازدواج کرده اجازه نگرفت وتازه بهم میگفت که بهش حسودی میکنم وچندباریم توجمع بهم گفت موندی ترشیدی...
بااینکه نامزد کردم هی دخالت میکنه همه خانواده رو نسبت به نامزدم تحریک میکنه عین ادمای عقده ای فقط داره عقده هاش خالی میکنه توهرحرفش یه کنایه هست هی از بدیم پیش نامزدم میگه همش کوچیکم میکنن خانوادم جوری شده که به این فکر میکنم بهتره نامزدی روبهم بزنم میترسم فردا باحرفا وکارای خانوادم اونم باهام بدرفتاری کنه خیلی خستم اززندگی هرروز دارم ارزوی مرگ میکنم همدردیم ندارم دردام بگم