دیگه چهل گذشته برو.صاحبای عذا هم چهل بگذره سیاه درمیارن ارایشگاه میرن
زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت.گوشت بدن خود را میکند و به جوجه ها میداد.زمستان تمام شد و کلاغ مرد و جوجه ها نجات پیدا کردند و گفتند خوب شد مرد خسته شدیم از این غذای تکراری.
فقط بخاطر دل شوهرم میگم برم اونم نه اینکه دل خوشی از خانواده اش داره اونم چشمشون رو نداره فقط برا حرف فامیل ک نگن زن ذلیله اختیارش دست زنشه و تحقیرش کنن وسرشکسته بشه
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است؛ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
خب برو چه عیبی داره چهلمشون هم تموم شده.. حداقل خودت نمیری شوهرت بره مگه میشه آدم عروسی خواهرش به خاطر عموی زنش نره.. عروسی خواهر واجب تره یا عزاداری واسه کسی که دیگه دستش از این دنیا کوتاهه
از زن عموت عذرخواهی کن و عروسیت برو
آه از پاییز سرد ای کاش من از تو باغی در بهاران داشتم
تدریس زبان آلمانی با قیمت مناسب انجام میدم... واژه ی ترشیده مال دورانیه که زنها هنری بجز شوهر کردن نداشتن. برای زن توانمند امروزی، ازدواج صرفایک گزینه است، نه تنها هدف زندگی...
درسته اما یه ذره هم احترام قایل نیستن اصلا یه زنگ نزدن تا الان بگن عروس توام مهمی ک باشی یا نباشی
یعنی کلاااا زنگ نزدن بگن تسلیت و برنامه ایی از برنامه های عموت رو شرکت نکردن؟
زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت.گوشت بدن خود را میکند و به جوجه ها میداد.زمستان تمام شد و کلاغ مرد و جوجه ها نجات پیدا کردند و گفتند خوب شد مرد خسته شدیم از این غذای تکراری.