ب جای کندر توعطاری گفتم کا...دم
تو مغازه پرده فروشی به صاحاب مغازه گفتم ببخشید قیمت این کرده پرپره هاتون چنده میخاستم بگم پرده کرکره
پسرم کوچیک بود به مای بیبی میگفت گای بیبی؛ به قایم شدم هم میگفت قامی شدم میگفت مامان بیا قامی موشک بازی کنیم😆😆
من الان بلند بلند میزنم زیر خنده شوهرم نصف شب جرم میده 😂😂😂😂
توی یه جمعی برگشتم گفتم ک اندومه پام کشیده شده 😣
تاندوم 😑
کا ندوم😆
من😶
همسر😐
حضار😂
تازه قبلش تو ذهنم مرور کردم یه بار نگم ک ا ندوم😃😃😃
یه بار روز عاشورا از مراسم برگشته بودیم همه دم در بودیم همسایه یه پارچ شربت آورد خیلی حال داد پسر خالم به خواهر زاده کوچیکش گفت برو به همسایه بگو مث طفلان مسلم تشنه نشستیم دم در یه پارچ دیگه شربت بدین همسایه فامیل بود.خلاصه این کوچولو به همسایه گفته بود مث تفلون نچسب نشستیم دم در ...😂😂
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
