خيلی سالها قبل که منو خالم مجرد بودیم یه شب خونه باباجونم اینا رفته بودم بخوابم
دو روز قبلش از عروسی اومده بودیم
شب پا میشم بالا سر خالم میشینم
موهاشو میگیرم تو دستم هی دور انگشتم میپیچم فر بشه حالت بگیره
ک بنده خدا از خواب بیدار میشه و خیلی میترسه😁
تا دو ماه نمیذاشت من برم اونجا بخوابم
میگفت ادم خواب مثه ادم مردس فک کرده بود چیزی رفته تو کالبدم
😁😁😁