خانومی .فدات شم شما کهتحصیل کرده ای .سرد و گرم زندگی رو چشیدی چرا؟
نمیگم بفکر زندگیت نباش .نمیگم شوهرتو تحویل نگیر ولی بخدا مردا از زنای آویزون بیشتر فرارین
کسی که بخواد بمونه میمونه . و اگر کسی قصدش رفتن باشه هزار تا قفل و زنجیرم بپاش ببندی بازم میره .
انقد التماسش نکن هوا برش میداره که ببین من کیم . نکن خانومم .اتفاقا جلو همچین مردی باید اندازه کوه محکم باشی
منم همينو ميگم ولي كو گوش شنوا
اگر از روز اول روي حرفش واي ميستاد اينقدر زير حرفش و تهديداش نميزد الان شوهرش سرش به سنگ خورده بود و برگشته بود يا اينكه كلا استارتر زندگيش به يك ثباتي رسيده بود اينقدر وابسته نبود كه يكي ديگه اشتباه ميكنه يكي ديگه بايد منت كشي كنه
استارتر الان دلت تنگ شده بخاطر اينكه ايشون و چندروزي نديدي ازت دور بوده ايشون رهات كرده بود بزار اونم دلش تنگ بشه بزار اونم بياد سمتت رهاش كن
چند وقت ديگه بازم ميره از اين كارا ميكنه و تهديد ميكنه جدا ميشه راحت باز دوباره مجبوري ببخشي تو اين كشمكشا اون كه داره زندگيشو ميكنه اوني كه بدبخت ميشه شمايي
به خودت بيا دختر
بفكر دخترتم باش همچين پدري بدردش نميخوره تو تربيتش تاثير منفي ميذاره يكم بفكر خودت و بچه ات باش كم كم دخترت بزرگ ميشه و از شاهكاراي باباش خودش ميفهمه و از مردا متنفر ميشه
بزار حداقل يا شوهرت سرعقل بياد باهاش بري زير يك سقف يا حداقل وقتي دخترت بزرگ ميشه و از شاهكاراهاي باباش مطلع ميشه دلش خوش باشه كه باباش به مامانش تعهدي نداره كه اينكارارو ميكنه همشم شاهد جر و بحثاتون قرار نميگيره
اينقدر منت كشي نكن دختر براي خودت ارزش قايل شو
خیلی باهاش صحبت کردم میگفت من دیگه از این زندگی خسته شدم . نه پدری دارم و نه مادری و نه خواهری و نه برادری . گفتم پس من و بچه ات چی گفت شماها عادت مبکنین . گفتم چه شبا که با گریه خوابیدم . و مردی تو خونه نبوده حتی دلم به غذا درست کردن نرفته . میگفت منم بوده چند روز گرسنه بودم و هیچی نخوردم .میگه دیگه خسته شدم به خاطر اینکه بلاتکلبفم موندم وگرنه تا حالا از این شهر رفته بودم. گفتم خوب بیا بریم تکلیفمون رو روشن کنیم گفت من نمیام خودت برو . تو که خوب یاد داری وسایلا رو جمع کنی چرا بازشون کردی گفتم چون به تو و خودم یه فرصت دیگه بدم . گفتم تو رو خدا شبا بیا خونه ما میترسیم اول که قبول نکرد بعدش گفت حالا فکرامو بکنم شاید شاید به خاطر بچه برا خواب فقط اومدم . خودم میدونم کی بیام و کی برم حق نداری هیچی بپرسی.
می گفت اونا دیگه پدر و مادر من نیستن چون تو دخترشونی و از تو حمایت می کنن . گفتم آخه اونا نمی خوان ما از هم جدا شیم و میدونن تو الکی باهام قهر می کنی . بهش گفتم من وسایلا رو برا این خاطر جمع کردم که تو به بابات گفتی نه خودشو میخوام و نه بچه رو . برداشت گفت نه من همچین حرفی نزدم . گفتم این حرفی که شنیدم آتیش گرفتم . میگفت دوست دارم برا خودم آزاد باشم و آزادانه بگردم و یکی نباشه بگه کجا میری و کی میای .
دیشبم برا خواب ساعتای 2 اومد . منم که ساعت 6/5 صبح رفتم سر کار هنوز خواب بود .
عزيزم خودت اين مدل زندگى رو ميپسندى ؟
فقط براى خواب بياد و بره ؟
زندگيت حروم ميشه و جوونيت برباد ميره !
خيلى شوهرت زرنگه حتى واسه طلاق اقدام نميكنه كه مهريه نده !!
يبار گفتى درگير مهريه نيستى ، اگه هنوز روى حرفتى برو تقاضا بده نصفش بهت تعلق ميگيره همونو بگير از اون زندگى برو بيرون
موندن توى اون زندگى وقت تلف كردنه از دو روز ديگه دوباره خيانتهاش به گوشت ميرسه باز داغون ميشى
میخوام بمونم شاید عوض شه . بهش گیر ندم شاید برگرده .خودم هم سر در گمم.
صبر می کنم شاید واقعا خوب بشه .
یه حالی داشت . افسرده بود . به کمک احتیاج داره . خودشم خسته شده بود از این در به دری . تو چهرش دیدم ولی غرورش اجازه اعتراف نداد . گناه داره . بیاد بخوابه . شاید کم کم خوب شد .
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
