اينايي كه ميگن عروس با دختر فرق داره دوست دارم برام توضيح بدن يعني چي ؟ يعني وقت گرفتاري و مشكلات هم از عروس توقع ندارن ؟ ميگن وظيفه ي دخترمونه ؟ من اصلاً دوست ندارم اينقدر عروس رو غريبه بدونيم . خوب دختر مردم رو مياريم توي خونواده كه بهش بي محلي كنيم ؟ يا همه ش عذابش بديم ؟
كاش ميشد به گذشته برگشت خيلي كارها رو بايد انجام ميدادم
بنظرم اشتباهه که بگی مثلا عروس عین دخترمون یا پدر داماد عین پدر خودم. بستگی به آدمش داره. من اصلا نمیتونم این جایگاه هارو مساوی ببینم ولی این حق رو هم ندارم بی محلی یا اذیت کنم طرفو
این روزها باید مثل کلاغ باشی! باید عادت کنی بدون اینکه دوستت داشته باشن زندگی کنی...
خیلی رو اعصابه.. جالبه کارای من اصلا به چشمشون نمیاد بعد جاریم یکار میکنه سریع به زبون میارنشو ازش تعریف میکنن همیشه میره پای قابلمه غذا میکشه ولی من میرم سفره میچینم اون تو چشمه من نه😒بعد مادر شوهرم پیش شوهرم گله میکنه که زنت کمک نمیکنه😳
شما مادرشوهرتو بیشتر دوست داری یا مامانتو؟؟؟🤔🤔🤔 مادر شما از گوشت و خون شماست شمارو بزرگ کرده زحم ...
باشه قبول..ولی به این هم فکرکنن که اگه کمک خاستن دخترشون بره کمک چون زحمت کشیدن براش والان وقتشه که دخترش جبران کنه...منم ب مامانم میگم مامان عروس وظیفه نداره کارداشتی ب خودم بگو..ولی خداییش عروسمونم خوبه
دقیقا عین حقیقته.ولی اونجای قضیه زور داره که اگه داماد پسر نمیشه حداقل انتظار بیشتر از داماد ندارن نسبت به پسرشون.ولی از عروس بیشتر از دختر خودشون انتظار دارن
تو خانواده ی شوهره من فرق داره مثلا میگن دخترشون شبیه دخترای خوشگل هندیه به جاریم میگن توهم شبیه اون گزارشگر سیاه عربی هستی یبار پیش من از دخترش تعریف کرد منو بد کرد بعد گفت اون اخه دختره خودمه
فقط 6 هفته و 2 روز به تولد باقی مونده !
1
5
10
15
20
25
30
35
40
همیشه اخر همه چیز خوب میشه،اگه نشد هنوز اخرش نرسیده...
خونه مامانم شام میریم عروس میشینه من و مادرم کار میکنیم.مامانم خدای نکرده مریض میشه من میرم کمکش.عروس چیکار کرده که مثل دختر باشه؟معلومه هیچ وقت به پای دختر نمیرسه.االبته عروسای خوبم داریم.یه نمونه تو فامیل داشتیم عروس بیشتر از دختر خونواده دلسوز مادرشوهر بود.ولی هرچقدم دلسوز و خوب باشی ولی دختر از خون خودشه.خون دل خورده تا بزرگش کنه
مادرشوهر من دامادشو بیشتر از پسرش دوست داره خیلیییی برای من جای سواله.وقای اون میده اندواع غذا میزاره جلوش ما میریم میگه وقت نیست سیب زمینی یا ماکارانی درست میکنع.دامادش مریض میشه بهش دارو میده ولی پسرش مریض میشه به من میگه براش دارو ببر