سلام. هفت سال پیش ازدواج کردم و از تهران اومدم جنوب. شوهرم از ازدواج ده ساله قبلیش با دختر عموش یه دختر هشت ساله داشت که با ما زندگی میکنه. دوقلو دختر و پسر دارم که شش سالشونه. متاسفانه پسرم مبتلا به اوتیسمه.شوهرم سابقه خشم داره و کلا سازگاریش با ادمها ضعیفه. ظاهر خوبی داره و دانشجوی دکترای روانشناسی و البته تو شهرستان سه سالی هست که به عنوان دکتر مشاوره میده. حرف حرف خودشه و کسی رو نمیبینه و باور نداره خودشیفته است. با این حال تا اینجا باهاش اومدم و قصد زندگی باهاش داشتم .باورم نشد وقتی چند روز پیش بهم گفت میخاد ازدواج مجدد کنه. با خانم مطلقه و نازایی که نیاز مالی نداره و از لحاظ فرهنگی و.. خیلی به ایشون نزدیکه. گفت اونقدر دوسش دارم و بهش مطمینم که اگه نمیخای میتونی بری. خانواده ام خیلی ناراحت شدن و قصد دارم واسه رفتار غیر اخلاقی که کرده بچه هامو بزارم پیشش و مهریه ام رو بگیرم و برم تهران. بلکه بفهمه جایگاه من چی بوده. و البته برنمیگردم و اصلا هم نمیخام اون خانم رو ببینم و گله کنم و سنگ بندازم و... فقط سه سال دیگه که اوضاع مرتب شد تو نه سالگی میام دخترم رو که سالمه میبرم. خداروشکر خانواده من همه ازم حمایت میکنن.ازتون میخام اوضاع شوهرم رو واسم تشریح کنید. البته ایشون چند وقته که فلوکستین میخورن تا اون خانم رو به خاطر خشم و نا سازگاری ازدست ندن. ممنون
عـشق مامان قربونت بشم من قبل به دس آوردنت كلي امپول زدم الانم كه انسوليني شدم😔همه اينا فداي يه تار موت😔فقط بهم قول بده قلبت برامون مثه ساعت بتپه و سلامت باشي نفس مامان❤️نفـسكم ما منتظر شـنيدن صـداي قلبت هستيم❤️
عـشق مامان قربونت بشم من قبل به دس آوردنت كلي امپول زدم الانم كه انسوليني شدم😔همه اينا فداي يه تار موت😔فقط بهم قول بده قلبت برامون مثه ساعت بتپه و سلامت باشي نفس مامان❤️نفـسكم ما منتظر شـنيدن صـداي قلبت هستيم❤️