اگه تاپیک های قبلی منو خونده باشین چندوقت پیش همسرم بهم خیانت کرد با زن یکی از آشناهامون منم قهر کردم دوماه اومد منت کشی و التماس که زندگیمونو خراب نکنیم و اشتباه کردم و تکرار نمیکنم منم بهش فرصت دادم اما نتونستم کنار بیام و مریض شدم از غصه زیاد اما با مشاوره و ... یه مدت کوتاه دوباره همه چی مثل سابق خوب شد اما این یکی دوهفته خیلی ذهنم درگیره حس میکنم هنوزم با اون خانومه اس اما مدرکی ندارم ثابت کنه دیشب تصمیممو بالاخره گرفتم من نمیتونم توی این زندگی بمونم همش شک و بی اعتمادی شده دیگه این زندگی هرچقدم تلاش کردم اون زندگی سابق و با آرامشمون نشد واسه همین میخوام توافقی جدا شم امروز صبح به همسرم گفتم خیلی عصبی شد و برای اولین بار تو این دو سه سال بهم فحش داد باورم نمیشد ولی جوابشو ندادم چون دیدم داره منفجر میشه و اومدم خونه بابام . کمکم کنید که از تصمیمی که گرفتم پشیمون نشم من الان خیلی مطمئنم
عزیزم زندگی با شک اصلا خوب نیست اگه واقعا نمیتونی اعتماد کنی بهترین تصمیم رو گرفتی اما طلاق هم تبعات خودشو داره
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته میخورد و میتراشد.این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند این دردهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلفی کنند. بوف کور صادق هدایت
(متاسفانه) امروزه در حوزه علمیه، دروس اخلاقیِ عملی و سیروسلوک الی الله و عرفانِ شهودی،بطورکلی ترک شده است. (درحالیکه) آنچه (در حوزه) باید مهم باشد تربیت طلاب به تزکیه وتهذیبِ اخلاقِ عملی وعرفان شهودی است که ماراآشنابحقیقت اسلام میکندوانسانیت رابمامینمایاند.دورانی ک حقیر،نجف تحصیل میکردم نه تنها این دروس طالب نداشت بلکه منع میشد.درس اخلاق نبود،تفسیر وبیان معارف نبود،مطرود وممنوع بود،فقط جمال الدین گلپایگانی بودوبس،اوهم وقتی به نماز می آمدعبا برسرمیکشیدوازعارف بودن اوکسی خبرنداشت وگرنه اوراازنجف بیرون میکردند.بعضی از کتابفروشها که خرید و فروش کتب فلسفه را به نظر برخی مراجع حرام میدانستند کتابِ اسفارملاصدرا رابا انبر برمیداشتند تا دستشان نجس نشود! خدامیدانددرمدت اقامت درنجف،مورداصابت چه تهمتها بودیم و تحمل چه مشکلاتی نمودیم و باچه مرارتها و تلخیهای حقیقی روبرو بودیم.امید میرفت بعدانقلاب درحوزه برای تدریس اخلاقِ عملی ومعارفِ شهودی تاسیساتی نوین برپاشود آنهم نشد! بعدانقلاب، حقیر کتاب لب الباب درسیروسلوک رانوشتم(باموضوع عرفان وسیروسلوک). روزی ازحوزه آمدندوگفتندشما۲کتاب دیگربنویسیدیکی مختصرترازلب اللباب ویکی مشروحتروعمیقتر،تابرای طلاب تدریس شود، گفتم منعی نیست ولی خواندن این کتابهاتااندازه ای مفیداست ن بتمام معنا؛ آنچه جان حوزه هارا زنده میکندوروح اسلام رازنده مینمایدتدریس حکمتِ عملی وتربیت طلاب به عرفان شهودی است ک بنیاداولیه نفوس راتغییر میدهد وآنان رابه طهارت واقعی وحقیقی میکشاندواگرحوزه اینطورشود حاکمانی تربیت میشوندکه مثل دستپروردگان حقیقی رسول و حواریینِ امیرالمومنین علیهم السلام میشوندوقادرندباطهارت ونفس زکیه تاثیر بسیارعمیق درمردم کشورودنیا بگذارندوبه اسلام واقعی سوق دهند.پس ازمدتی جواب آمد که اخلاق وعرفان عملی مرز ندارد ک دسته بندی و تدریس شود!امااین جواب کامل نیس زیراهمانطورکه فقه و اصول و عربی مرزدارد،عرفانِ عملی واخلاقِ شهودی هم مرزداردوبایددنبال اهل خبره ش رفت وبدین بهانه حوزه راازین علوم خطیره ک حکم اساس وبنیان را دارندتهی وخالی نگذاشت.باذکراین مطالب علت اختفای علامه طباطباییهاووگلپایگانیهامشهودمیشودحتی بعدِانقلاب...(بخشی از کتاب روح مجرد اثرعلامه طهرانی رحمه الله)