مادر بزرگ ادبیات مخصوص به خودش را داشت. به همبرگر می گفت همبرگرد، به سطل سلط، زبانش نمی چرخید به کبریت می گفت کربیت. برای احوالپرسی كه زنگ مي زد، می گفت زنگ زده ام حالت را بگیرم.
هیچوقت عادت نکردم به این جمله، بعد از شنیدنش لبخند می زدم، حالم خوب می شد. زنگ زده بود حالم را بگیرد ولی قصدش حال پرسیدن بود، برعکس بعضی از آدم ها كه تلفن می کنند، مسیج می دهند حالت را بپرسند ولی حالت را می گیرند!
ای جانم
مامانبزرگ من
کولر رو میگن کورل.
پلاستیک رو میگن پلاسگیرد
مامانم به برگ میگه بلگ ،به مگس میگه مگز😂😂😂
اره.مادربزرگ منم همینه الهی قربونش برم😍😍
به استکان میگه استکام😄
به سوپم میگه سوف😍همیشه میگه میدونم سوف دوس داری برات میپزم ننه😍😍خیلی شیرینه
اره
مامان بزرگ منم همینطوری بود
خیییلی دلم تنگ شده براش خدا رحمتش کنه
دوسال پیش فوت شد😔
مامان بزرگ شوهرم به عفونت میگه خُتونَت
ما کوردیم
مامان بزرگم وقتی میخواد فارسی حرف بزنه هر دوتا رو با هم قاطی میکنه فداش بشم 😍
آره
مامانم 75 سالشونه
ب معتاد میگه محتاط
به کانال میگه کانار
ب مَرده هم میگه مرتیکه
مثلا میگه امروز مرتیکه اومد کنتور رو نوشت
من مامان بزرگم به تي بگ ميگه سي بگ
مادرشوهره منم اینجوریه 😂😂انقد بامزه اس زبون محلیو فارسیو قاطی میکنه یه چیز عجیبی تحویلت میده حالا خوبه 30 ساله تهران زندگی میکنه خخخ
البته استارتر فک کنم منظور شما آدمایی بود ک جلوت خوبن و خورده شیشه دارن و حالت رو خراب تر میکنن
ن کسایی ک.کلمه ها رو اشتباه میگن😆😆
یا مثلا عاششق رامبد جوانه
میگه بزنین کانار 20 الان اون مرتیکه کچله میاد😆
مامانبزرگم به میدون میگه دایره
به پرس میگه کورس
پدرشوهرمم به آپارتمان میگه هاپارتمان
سیسمونی میگه سوسمانی
مامانم آلزایمرو میگه آیزایمر
ها راستی ب وسواسی هم میگه واسواسی
