نه عزیزم همه مامانا مثل هم نیستن. خدا مامانتو حفظ کنه. من که عاشقش شدم. مثل مامان من. طفلی از سختی و فشار زندگی به این روز افتاده. منم اتفاقا تو حاملگی در حال مرگ بودم رفتم خونه مامانم . کاراشم میکردم. حوصله نداشت برام غذا بذاره. از خونه خودمون بدتر بود.
ولی ما هی میندازیم به خنده جلو مامانمم میگیم هی میخندیم. اونم هی میگه الهی قربونت برم هیچکار نتونستم براتون بکنم. دستشو میبوسم.
مادرای ما به وقتش کاراشونو کردن/ بخدا خودمون به اون سن نرسیم حالشونو نمیفهمیم.
این خصلتشون/ نمیشه عوضش کرد. تو هم رفتی اونجا هی بخند و بگو مامان ناقلا بذار این بارم رو راحت بذارم زمین اونوقت هی ددر دودور راه بنداز.
یه ماچم از روی ماهش بکن.