من الان 9 ماهه عقدم همش فک میکنم درس میشه اما یکم ک میگذره میبینم واقعا شوهرم از بچه بازیش دست بر نمیداره از اول همه پولاش ک کار میکرد دست خواهرش بود بعدش عین بچه ها هرکار میخواستیم بکنیم باید اون پول میداد فقط این نیست کلا حرفامون بحثا و دعواهامونو به اونا میگفت خیلی هم دهن بینه یادش میدن روش تاثیر میزاره همه رو میاد میگه خواهرام راس میگن تو فلانی بساری... با اینکه خواهرش پولشو نداد قرار بود ماشین بگیره بعد عقد وسایل بگیره پولشو نداد قفل خونشونو عوض کرد نامزدم گفت دیگه سمتش نمیرم فهمیدم خیرمک نمیخواد نگو تمام این مدت مخفیانه بازم همه کاراش به هماهنگی اوناس یبارم به من زنگ نمیزنن اونوقت با شوهرم همش در ارتباطن اینم همش عین پادو زیر دست اوناس انتظارم دارن من آب میخورم ازشون اجازه بگیرم بچه ها قول داده بود دیگه اجازه دخالت نده و بیخیالشون شه امروز اتفاقی فهمیدم تمام این مدت ک من ذوق میکردم مستقل شدیم مخفیانه با هماهنگی اونا بوده تازه به اونا یاد میداده بهم دروغ بگن و خیلی چیزای دیگه خسته شدم واقعا موندم تورو خدا بگین واقعا دوس دارم بتونم طلاق بگیرم ینی طاقتشو خدا بهم بده انقد گریه کردم گلوم درد میکنه...