2777
2789

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

میزارم تو علاقه مندیام ک بخونمت گلم

یه زمان خیلی از رنگ عوض کردن آدما غصه می‌خوردم  ولی امروز فقط بهشون می‌خندم. دیدم که پول فایده نداشت، شهرت کافی نبود، دیدم موفقیت‌های پر‌سر و صدا هم عمری داره و فقط شخصیتته که می‌مونه برات.  می‌خندم به تصورات خودم، که هربار از نگاه من چقدر اون آدمها بزرگ‌ به نظر می‌رسیدن و تهش مثل یک حباب به اشاره ای از روزگار، تموم!

داستان زندگی من من یه دختر درسخون بودم که رشته دبیرستانم. ریاضی بود همه ازم توقع قبولی تو رشته بالا رو داشتن تا اینکه کنکور دادم ومنتظر اعلام نتایج من با دختر عمه ام باهم کنکور داشتیم تا اینکه من رشته ریاضی کاربردی قبول شدم روزانه البته ودختر عمم حقوق پیامنور فردای روزی که نتایج اعلام شد ما مهمان داشتیم دمدمای غروب شد دیدم که مامانم گفت عمت اینا امشب میان اینجا منم فک کردم مثل همیشه میان مهمونی تا اینکه نیم ساعت به رسیدنشون مامانم گفت میان خواستگاری من یه دختری که جز درس ودوستام ومدرسه بچیزی فک نمیکردم

خدایا نظری شاید بشود فرجی

هنگ بودم با لاخره اومدن اینم بگم برای پسر بزرگشون اومده بودن خواستگاری بدون اینکه به من بگن خودشون جواب رد داده بودن وحالا برای پسر دومشون میاومدن وبه بابام گفته بودن ما اومدیم صحبت کنیم اگه جواب اکی بود با داماد رسما میاییم اخه اونموقع شوهرم تهران اموزشی بود حخلاصه شب وقتی اومدن دیدیم عموم مادر بزرگم وپدربزرگم مادر شوهر عمم ریختن تو خونه بعد صحبتا جواب اکی گرفتن الان با خودم فک میکنم چرا به من فرصت فک کردن ندادن کسی نبود راهنماییم کنه خلاصه بعد دوماه ماه رسما نامزد شدیم وبعدش بابا لیست خواستگارامو میگفت اینقد حرصم میگرفت اینم بگم من دانشگاه شهر دیگه ایی قبول شدم ورفتم ما نه ماه نامزد بودیم که از مدت شش ماه خیلی خوب بود همدیگه رونمیدیدیم اما تلفنی حرف میزدیم هرچند بابا بهم گیر میداد ومیگفت پول پر حرغیاتو من باید بدم اینم یادم رفت بگم بابام خودش گفته بود نا پیش منه خرج تحصیل وهمه چیش با خودمه سر این موضوع میگفت پول پر حرفیتو میدم شد تا نزدیکای عید که شوهرم گفت میخوام عقد کنم اما ساده نظرت چیه منم با نظرش موافق بودم رفتیم به خانوادهها گفتیم پدرم قبول نمیکرد میگفت جشن مفصل من همکار دارم همسایه دارم پدر شوهرمم اول با بابام بود اما بعدش گفت ساده خوبه شوهرم میگفت الان ساده بگیریم عروسی جبران میکنیم بابام قبول نمیکرد وگفت من کاری به مهریه ندارم خرجم خودم میدم ام جشن دن بگیریم شوهرم قبول نمیکرد ومیگفت مساله پول نیست من دوست دارم عقدم ساده باشه بعد چند ماه جر وبحث قرار شد عقد کنیم اما بابام دلخور بود به پدر ومادرش میگفت نیایین عقداینم بگم با پسر عمم ازدواج کردم عصر شبی که قرار بود عقد کنیم وعمو وداییمم دعوت کرده بودیم اومدیم مهریه تعیین کنیم بابا گفت پانصد تا سکه وسه دنگ خونه پدر شوهرم قبول نکرد شوعرم گفت خونه نه بحث بالا گرفت ناجور دعوا شد پدر ش میگف سیصدتا بدون خونه بابام قبول نمیکرد تا اینکه شوهرم گفت تو گفتی خودتون به من گفت بیا باهم صحبت کنیم من وشوهرم به دویست تا توافق کردیم مامنم دعوام کرد پدرم قبول نمیکرد پردش چنذ نا حرف زد به من وبابام ورفت خونه عموم اما شوهرم به بابام قسم داد کوتاه بیاد بذاره عقد کنیم رفت باباسم اورد ما اون شب عقد کردیم چه عقدی اما بدبختیام تازه شروع شد وخودم خبر نداشتم دلخوری شوهرم از بدقولی بابام وکینه گرفتنش 

خدایا نظری شاید بشود فرجی

نبود ازش دلخور بودمن میرفتم خونه باباش بایام میگفت چرا دانشگاه نیستی کی گفته بریاونجا ابرومو بردی نمیرفتم شوهرم قهر میکرد میگفت توزن قانونیه من باید بیایی نمیدونستم چکار کنم یه سری که ما باهم رفتیم مشهد برگشتن من چند شب خونه پدر شوهرم بودم هی زنگ. میزدن بیا بیا قرار بود بریم سالگرد شوهر خواهر شوهرم اینقد زنگ زدن که من گفتم نمیام وبرگشتم خونه خواهر شوهرم ناراخت شد ما دوسال عقذ بودیم اینقد فشار روحی روی من بود که دیگه داشتم دیوونه میشدم

خدایا نظری شاید بشود فرجی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

زیر لفظی

mikoo88 | 11 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز