بخاطر باباش دعوامون شد.
داشتیم شام میخوردیم زنگ زد باباش یه چی گفت ما هم بحثمون شد اینم بشقاب و قاشق و رد ب در ب دیوار رفت لباساش و جمع کرد بره حلوش و گرفتم دست بچه رو گرفت نشستن توی ماشین رفتم توی کوچه داد و فریاد و دعوا کتکم رد گفت توی خونه نیاا ..ب زور اومدم توی خونه باز
کتک زد ..اون شب اومدم خوابیدم.
فردا صبحش گفت بریم خونه بابام گفتم نمیام موهام وکشید زد توی صورتمم.
من و برد تا جلو خونه بابام نزاشت پیاده شم.
رفتیم وسط راه کتکم زد از ماشین خواست پرتم کنه پایین گذاشنم رفتم خونه بابام