چرا ازدواجا فقط مال دهه هشتادیاس

دقیقا

مثلا اینک دوستام هر روز میرفتن بیرون 

من هر روزشو نمیتونستم 

یا مثلا ی بار شوهرم مریض بشه خب پرستاریش با منه از درسام باید بزنم 

یا مثلا ی وقت پول نباشه باید آدم درک کنه طرفو 

خب بالاخره زندگی بالا پایین داره خونه پدر آدمم همینا هست

با دوستی موافقم اتفاقا میگن با آدمای مختلفی دیت کنین تا بشناسید پسرارو و هم خودتونو بشناسین که بدونین با چه آدمی‌میتونین ولی رابطه احساسی و وابستگی و رابطه جنسی نه ،انقدر باید با مردم در ارتباط باشی که بدونی کی هیزه کی خسیسه کی عصبیه

عزیزم منظورم اینه که دوستای من هر روز کافه و اینا 

من معلومه نمیتونم هر روزو برم یا ی وقتایی برنامه چیدی برای ی مهمونی اصلا فامیلی 

بعد ی اتفاقی می افته مثلا شوهرت ی جا قول داده یا اصلا  خستس حال نداره خب ادم یکم محدود میشه ولی ب جاش نمیگی الان دخترا اکثرا دوست پسر دارنو احساسشونو الکی درگیر یکی میکنن که احسا مسئولیت نداره؟ 

اره عزیزم میدونم من با یکی دیگه بودم 

من فقط سوالم این بود واقعا یک متاهل نمیشه مثل مجردا زندگی کنه از لحاظ وقتو ... 

متوجه شدم عزیزم نمیشد شما هرروزشو بری ؟ چزا؟ 

بالاخره شوهر منم اخلاق بد داره منم اخلاق بد دارم 

یعنی مامان باباهامون همه اوکی بودن؟ 

ولی ی سری مهارتارو آدم باید قبل از اینک تو موقعیت قرار بگیره یاد بگیره 

چون از اول هر کاری کنی تا اخر همون رفتار ادامه داره 

الان تو خانواده شوهر من شاید فکر کنن من ی ادم شوهر زلیلم که هرچی میشه میگم بزار اول ببینم فلانی چی میگه بعد خبر میدم

ولی نمیدونن همین اثرش بر میگرده تو زندگیم دیگ شوهرم اون گاردو نسبت به من نداره  آخرشم حرف حرفه خودمه اون فکر میکنه داره اون میگه 

والا بخدا تو این شرایط مالی و روحی که همش شده خیانت آدم باید برای زندگیش بجنگه

من اصلا موافق دوستی نیستم اصلا 

فقط برام سواله که خب چرا نمیشه هر روز رفت کافه در عین متاهل بودن ؟ 

خب میگم بالاخره مثل این میمونه شوهر من بخاد هر روزشو با رفیقاش بره

خب اون وقت میزاره کار میکنه و درس میخونه 

منم وقت میزارم تو خونه شرایطتو اوکی کنم و هم درس بخونم 

ی وقتایی ام لازمه هر دومون برای خودمون باشیم 

چون دهه هشتادیا سطح توقعات کمتری دارن

همیشه خوشبخت باشی عزیزم میدونم چی میگی 

عزیزم میشه کلاس ها و کتاب هایی که برای مهارت خوندی به منم معرفی کنی؟ 

مثلا چند موردشو مثال میرنی ؟ مثلا نسبت به چی کم تقع ترن؟ 

خب اون درست انتخاب نکرده 

مثله خیلی از دهه هفتادیا که اشتباه انتخاب کنن 

بعد من بجز شرایط مالی چیزای دیگ برام مهم تر بود یکیش همین که اهل کتاب باشه و فن بیان داشته باشه ی جا باهاش میری افتخار کنی

دوره هاش مجازیه 

درخاست بده بم

دلیلش اینه که پسرا الان جرات تشکیل زندگی رو با این مخارج بالا ندارن مهریه و سکه دونه ای صدوچهارده ملیون دل شیرمیخواد،کرایه خونه و پول رهن واجاره خونه خرج عروسی ازکجا بیارن ،دوتا دونه چیز میخری واسه خونه میشه پونصدهزارتومن شوخیه مگه؟

بعدشم وقتی دوس دختر و زن هرزه ریخته که با یه اشاره نیازشون برطرف میشه مگه مغز خرخوردن زن بگیرن راحت صیغه میکنن تازه به تنوع طلبیشونم میرسن اگه زنها انقدر دم دست و بی ارزش نمیکردن خودشونو پسرا شاید خودشونو به زحمت مینداختن و میرفتن خواستگاری اما الان زمونه بدی شده ازاین بدترم میشه و ازدواج کلا مخصوصا تو تهران ور میفته