منم دلم میخواست دوس پسر ازدواج میکردم ولی فامیلمون بود 6روز از 7روز هفته رو باهم دعوا میکردیم منطقش رو دوست نداشتم خانواده شون سنتی بودن و دختر وپسر وعروس و دوماد تو یه آپارتمان بودن.دختراشون تنهایی بیرون نمیرفتن با دانشگاه رفتن دختر مخالف بودن.آخرشم یه لحث کردیم منم خاستگار داشتم بهش هیچی نگفته بودم دوروز بعد نامه جشن عقدم براشون رفت.پسره هم با مامانم بحث کرده بود که تو میدونستی ما همو میخوایم چرا به من چیزی نگفتی مامانمم جلو خواهرومادرش گفته بود تو هنوز اجازه ت دست خواهراته اونا باید برات تصمیم بگیرن.من سر لجبازی با اون ازدواج کردم وای هرگز پشیمون نشدم چون با اونا نمیتونستم کنار بیام
Smile and embrace this beautiful day take another step toward your dreams today لبخند بزن واین روز زیبا رو در آغوش بگیر امروز یه قدم دیگه به سمت رویاهات بردار