بازم برات تجربه شد زندگي كمش رفته زيادش مونده
از اين به بعد سياست به خرج بده
منم يه زماني تنهايي ميرفتم پيش مادر شوهرم
ولي الان شوهرم ميره تو بالكن ميرم دنبالش
نميخوام بازم با زبونش بهم نيش بزنه
يا مادر شوهرم سرزده مياد خونمون سريع به شوهرم زنگ ميزنم بيا خونه مامانت اينجاس
و خودم ميگم ببخش مامان من برم يه دوش بگيرم
من هميشه ميگم اين مادر شوهراي بدجنس خيلي تجربه دارن و الا عروس ها معصوم و بدون كوچكترين تجربه از روابط با خانواده همسر هستن و وارد يه خانواده ميشن با كلي اميد و دلخوشي
و فقط اين مادر شوهره كه به عروش جوونش ياد ميده چطور باهاش رفتار كنه
توام از اين به بعد مثل خودشون باهاشون رفتار كن
كه بدونن بد بودن عكس العمل خوبي نخواد داشت و توام بلاخره ازشون ياد گرفتي
من خودم از مادر شوهرم ياد گرفتم چطور باهاش رفتار كنم
هر چند هيچ وقت حريفش نشدم
ولي لاأقل ديگه دوستش ندارم كه بعدها دوباره از خوبيهام پشيموني بكشم
ببخش حرفام زياد شد