شوهر منم اینجوریه بخدا بزور میبردمش؛تو دلش ازشون ناراحت بود ولی نمیگفت...چون جفت خانواده ها یه سمت میشنن منم هر سری میگفتم خب نهار اینجاییم شام بریم اونجا..اخه قبلا کمتر میرفتیم همش گلایه میکردند میگفتن پسرمونو بردی😐در صورتیکه الانم بزور میبرمش ولی یه مدته خودش میگه..آخه قبلا خونشون میرفتیم بهش گیر الکی میدادند به منم زیاد گیر میدادند..اینم اعصابش نمیکشید...الانم جلو من میخواد کم نیاره خودش پیشنهاد میده..
مثلا مامانش که کلا تفرقه اندازه چند بار شوهرم تشر زده ک این بحثهای مذخرفو دوست ندارم بشنوم یه جمعه ام بپره😂
کلا خونه مادرم بیشتر میگه بیا بریم چون شلوغتره ؛خونگرم تره بیشتر تعریف میکنن ولی خونه باباش یه جمعه میریم همه میزنن بیرون انگار رفتیم خودمون دوتا همو بیینیم با این تفاوت که دستمون بسته تره حداقل خونه خودمون میتونیم یه چیز ور داریم درست کنیم و اینا.
خلاصه یه سری گفتم پس ما به کی میاییم سر میزنیم 😐
الان بهتر شدن باز...من کلا دوست دارم اونجا هم برم بهرحال ادم ازدواج میکنه که خانواده اش بزرگتر شه..
با اینکه رفتار مادرشو نمیپسندم ولی خیلی معاشرتیم هر جمعه جفت خونه ها