هممون بچگی بخاطر اطلاع نداشتن، درباره یه سری چیزا فکرای عجیب غریب و بامزه ایی داشتیم
مثلا من هیچ تصوری از دستگاه تناسلی و رحم نداشتم
فک میکردم تو زایمان طبیعی بچه شکمو پاره میکنه میاد بیرون😂😂
یا اینکه فکر میکردم دخترا و پسر که با هم ازدواج میکنن به اذننن خدا و هول و قوه ی الهی یهووو بچه تو دل مادر به وجود میاد😂
داستان حضرت مریمم اصلا برام معجزه نبود ولی چون یه چیز مقدس بود میترسیدم به بقیه بگم😂
فک میکردم فقط خودم فهمیدم معجزه نیست بقیه تو گمراهین😂
شمام فکرای بامزه بچگیتونو بگید🤗
😂😂😂😂
دقیقا ثابت کردی یه دهه شصتی اصیل هستی.
یه عموی خیلی قلدر و ترسناک داشتم...همیشه فکر میکردم اون خداست😰
من فکر میکردم نون ماشینی نونیه که میذارن کف خیابون ماشینا از روش رد میشن 😐هیچوقت نمیخوردم
من وقتی می رفتم دستشویی با خودم فکر می کردم ره...بر هم دسشوییش می گیره😑😑😑😑😑
من فکر میکردم بچه ها از ناف بدنیا میان.فکر میکردم ناف باز میشه بچه میاد بعد خود ناف جمع میشه😑😑😑😑😑😑
من هی وسط فیلم مریم مقدس میگفتم خو مگه چیه .. چرا تعجب کردن مردم
مامان بابام 😐😐😐داداشم😏😏
من شرم دارم بگم همش تو گمراهی بودم،بچه های الان خیلی باهوشن والا موضوعو با دلیل برات توجیهش میکنن😐😀
فك ميكردم پيامبر اعظم خانومه😐
در اين حد پياده بودم😁
من وقتی تو تلویزیون میگفتن تهران پایتخت ایران فکر میکردم یه تخت بزرگه که همه پای اون تخت وامیستن..بعد غصه میخوردم که کشور ما چرا یه تخت داره..چرا ما انقد محرومیم..همچین بچه با درکی بودم
منم فکر میکردم بچه رو از خدا میخوان و خدا بهشون میده
البته اون موقع بچه نبودم خانمی بودم برا خودم
من ۵سال اینام بود فکر میکردم دزد یه جور حیوون خطرناکه بزرگ و پشمالو که میاد سراغ بچه ها😂😂😂😂فکرمیکردم ابرها کنار میرن آسمون سوراخ میشه بچه میفته پایین اصلا نمیدونستم زایمان چیه
فکر که نه میخوام از آرزوی بچیگیام بگم
من همیشه دلم میخواست بال داشتمو پرواز میکردم
هنوزم که ۲۴ سالمه این آرزو همینجور بزرگترین آرزوم مونده و هست
خیلی وقتا بهش فکر میکنمو از فکر کردن بهش واقعا لذت میبرم
