بچه ها ما دیشب خونه خاهر شوهر دعوت بودیم مادر شوهرم همیشه زودتر میره کمکش غذا میپزه دوتا جاری هم بودن
ما تازه یه خونه کوچیک قدیمه خریدیمه
یکی از جاری ها تبریک نگفت فقط به شوهرم گفت و موقع پخش شیرینی به زور گفت مبارکشون باشه
داشت از حسودی میترکید
من از دیشب تا حالا خیلی عصبی هستم دیشب تا سحر خابم نبرد امروزم همش عصبی بودم بعدظهر که زنگ زدم مامانم کلی پشت سرش نفرینش کردم مامانم دعوام کرد و خودم پشیمونم
اما بازم همون حال و دارم شوهرم میگه چرا با بغض حرف میزنی سرم هم درد میکرد
قران هم خوندم اما از دیشب که از اونجا اومدمه عصبیم حتی الانم دستام میلرزه
یعنی چم شده
چه باحال حرف میزنی
اولش از دست جاریه ناراحت بودم اما بیخیالش شدم
نمیدونم چرا اصلن آرامش ندارم
حرصی شدی برات مهم نباشه جار های منم کلا تبریک نمیگن برام عادی شده بهش فکر نکن روزهای خوشت با این چیزا خراب میشه
😐
هیچی عزیزم جو گرفتت. یه خونه خریدین دیگه فکر میکنی همه دارن به شما حسودی میکنن. به نظرم خودت وضع روحیت از جاریت بدتره که به خاطره یه تبریک نگفتن از دیروزداری خودتو میکشی😊😊😊😊😊
اسپند دود کن تو خونت
بیشتر انگار خودت خیلی دلت میخواد توهم برداری بهت حسودی میکنن
نمک بگردون دور خونت بریز تو اتیش
چون فکرت همش پیش اینه که جاریت حسودی کرده چشمت زده و... داری همش موج منفی میفرستی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
