2777
2789
عنوان

واااااای خسته شدم

257 بازدید | 25 پست

شماهم خانواده شوهرتون تو زندگیتون دخالت میکنن

من دیگه خسته شدم دیشب مهمون بودن خونمون خواهر شوهرم گفت این ظرفی که گذاشتی رو اپن رو بردار اونیکی رو بزار منم گفتم این خوشگله من اینو دوس دارم یکم گذشت دیدم برداشته اونی که خودش دوس داشت رو گذاشته حیلی حرص خوردم 

مادرشوهر و پدرشوهرم هم به آرایش کردن من گیر میدن بخدا طوری هم آرایش نمیکنم که معلوم بشه جزئی مثل همه 

تحمل کردن بعضی حرفاشون خیلی سخته وقتی شوهر آدم چیزی نمیگه اونا حق ندارن حرفی بزنن 

یه اداهایی درمیارن که آدم پشیمون میشه از مهمونی گرفتن و دعوت کردنشون

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اینا بستگی به شانس داره😑

مثلا دایی من یه سری به مامانم زنگ زد گفت افکار زن منو درگیر نکنین😶مامانم خدایی کاری هم نکرده بود

به شعور هم بستگی داره 

نمیدونم چی بگم ولی اگه همسرت پشتت باشه خیلی خوبه:/

موهام فِرِ بُلَند، اونقدر گُلَم کَسی دلش نمیخواد بره هُلَند. 

دوباره ظرف مورد علاقتو بزار و وقتی رفتی خونشون حتما رفتار خودشو تلافی کن بدون اجازش فلان چیزو وردار بزار جای چیزی بگو این قشنگه تا بفهمه

من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...‌‌منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....

دركت ميكنم خواهر مادرشوهر منم بسيار بسيااااار فضول تشريف داره

با روزه گرفتن خواهر و پدر و دوستامونم كار داره

ذللله شدم

به شوهرم ميكم ميگه از سادگيه

امضا ندارم،انگشت ميزنم  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792