شماهم خانواده شوهرتون تو زندگیتون دخالت میکنن
من دیگه خسته شدم دیشب مهمون بودن خونمون خواهر شوهرم گفت این ظرفی که گذاشتی رو اپن رو بردار اونیکی رو بزار منم گفتم این خوشگله من اینو دوس دارم یکم گذشت دیدم برداشته اونی که خودش دوس داشت رو گذاشته حیلی حرص خوردم
مادرشوهر و پدرشوهرم هم به آرایش کردن من گیر میدن بخدا طوری هم آرایش نمیکنم که معلوم بشه جزئی مثل همه
تحمل کردن بعضی حرفاشون خیلی سخته وقتی شوهر آدم چیزی نمیگه اونا حق ندارن حرفی بزنن
یه اداهایی درمیارن که آدم پشیمون میشه از مهمونی گرفتن و دعوت کردنشون