تودوران نامزدی وقتی همسرم میومد ماتوطبقه بالامیرفتیم مامانم ایناهم پایین .
بعدمامانم چیزی میخواست بیاره چراغ پله هاروروشن خاموش میکردتامن برم بگیرم ازش،یه بارمشغول بودیم (چون همیشه بالابودیم داداشم شککرده بود،)به بهانه ی لواشک پریدبالا،من زودپتوکشیدم روم نامزدمم باسرعت نورنشست وبالشت روگذاشت بغلش آخه زیپش بازبود،😄
عوضش مامانم حسابی دعواش کرد