من خیلی دوسش دارم اما مثل این مادرایی که هرثانیه داره جونشون واسه بچشون در میاد نیسم من یه بار عاشق شدم طی این مدت فقط جونم واسه اون میرفت اصلا یه حالی بود عشق واقعی بود الان شوهرمه اما دیگه این حس و تجربه نکردم هیچوقت نه واسه شوهرم نه واسه بچم خیلی ناراحتم خیلی اون حسومیخوام دوباره
منم چندماه انتظار کشیدم تا خدابهم دادش خداروشکر ولی از وقتی دنیا اومدهمچیم تغییرکرده یه سالشه الان ولی شدم مثل اینهایی که قربون صدقه الکی می ره اماطاقت یه تارموش کم باشه هم ندارم
ناشکری نکن حتی اگر درمونده ایی حتی اگه خسته ایی من اثر ناشکری رو تو زندگیم دیدم زندگی عاشقانه داشتم پسرمم داشتم دخترمم اومد اما ناشکریام باعث شد خدا گوشمو یه خورده بپیچه البته این یه خورده یعنی دیدن مرگ جیگر گوشم تو دستام بود خیلی سخته حتی فکرشم نمیتونی بکنی من نمیخوام ملامتت کنم اما میخوام بگم از بودن فرزندت تو زندگیت لذت ببر به خدا من یاد دو سال زجر دخترم افتادم گریم گرفت
من فقط منظورم این بود قدر این نعمت یعنی فرزند سالمو بدون چون مادرای زیادی فرزند دارن ک مریضه اما عاشقشونن و حاصرن جوونشونو بدن واسش میدونم تو هم اینجوری هستی و از ته قلبت دوسش داری اما یه چیزی بهت بگم خدا حرفای آدما رو حتی اگر از ته دلتم نگی میشنوه وبرچسب ناشکری روش میخوره
منم چندماه انتظار کشیدم تا خدابهم دادش خداروشکر ولی از وقتی دنیا اومدهمچیم تغییرکرده یه سالشه الان و ...
حستو اصلا درک نمیکنم به عنوان اینکه شما یه مادری عشق مادری خیلی خاصه مث هیچ چیزی نیست خیلی تفاوت داره با همه دوس داشتنا حاضری از جونتو تکه تکه کنن ولی یه سر سوزن توو تن بچت نره چطور میتونی بچتو دوس نداشته باشی مگه میشه یه مادر بچشو نخواد در هرشرایطی که باشه.