من واقعا دوستش داشتم خیلی اونم منو خیلی دوست داشت ...یه دوسالی باهم بودیم ..بعد یه مدت نبود یعنی بود اما کم ...
فهمیدم خانوادش برش یه دختر در نظر گرفتن بعد عقد کردن بهم زنگ میزد التماس که بمون عقدو بهم میزنم ..شاید باورت نشه یک هفته شبا تا صبح با ماشینش میومد تو کوچمون میموند نمیدونم چرا اما از پنجره اتاقم میدیدم .صبحا که میومدم اداره میدیم تئ ماشینش خوابش گرفته..
وقتی فهمیدم عقد کرده داغون شدم دیگه جوابشو ندادم منم بعد یکسال رفتم ئپی زندگیم با همسرم که اولین خاستگار بعد اون بود فقط بخاطر فراموش کردنش ازدواج کردم
دیروز وقتی دیدمش خیلی دلم گرفت کاش بهش فرصت میدادم کاشششششششششششششششش