سلام بچها واقعا خسته شدم امتحانام شروع شده از طرفی به هیچ کارم نمی رسم از شنبه تا چهار شنبه یه شهر اخر هفته ها یه شهر دیگه خونه مامانمم نمی تونم درس بخونم نمی تونمم نرم خونه مامانم افسزدگی گرفته خیلی تنهاست شوهرمم همش میگه من از خودم نمی بینم کارای تورو انجام بدم مجبورم از خوابم بزنم تا بتونم یکم بخونم کلی درس عقبم کلی جزوه ننوشته دارم هیچکسم درکم نمی کنه تازه سال اولمه می ترسم سال بعد بدتر بشه ببخشید طولانی شد
سلام عزیزم چند ساله عروسی کردی؟!اگه اوایل باشه یکم طبیعیه ک بادرس ب کارای خونه نرسی یا از اونور ب درسا نرسی ...منم اوایل اینطوری بودم ول یبعدش بابزنامه ریزی درست شد.ببین بنشین ی برنامه بنویس برای هفته هایی ک داری .یعنی مثلا بنویس فلان ساعت برای درس .فلان ساعت برای کار خونه.مهمونیتم برو اشکالی نداره.من خودم اگه مهمونی نرم دق میکنم خخخخخ.برنانه ریزی ک بکنی همه چی سر جاش میتونی انجام بدی گلم.موفق باشی.
من تازه ازدواج کردم به یه سال نرسیده اخه ترم پیش مامانم اومد چند روز موند خونمون کمکم کرد ولی این ترم رابطش با شوهرم شکرابه خود علی هم کمکم نمی کنه اوایل خیلی بیشتر کمکم می کرد تا چیزیم میگم میگه من وظیفه ای ندارم
راستی مامانتونم باید اصلا تو خونه نمونه .بره پارک و جاهای شاد.مراسمای غمگین و عزاداری و اینا فعلا نباید بره.همه باید بهش کمک کنید تا خوب بشه.منظورم ب روحیه اش هست.همش باید شاد باشه ب چیزای منفی وقت نکنه فک کنه .کم کم خوب میشه .منم یکی از اقوامم افسردگی گرفت با این روش ها خوب شد کم کم.
دلش برام خیلی تنگ میشه با حرفاش انقدر علی رو خورد می کنه فقط بخاطر اینکه تنها شده بابامم خیلی سال پیش فوت شده خیلی بهم وابسته شده خالم میگه روزایی ک نیستم میره تو اتاقم گریه می کنه البته اولش خودش موافق راه دوری بوددیگه الان چکاری از دست من برمیاد
اولا ک باید سعی کنی رابطه مامانت با شوهرت درست کنی.چون الان تازه اول ازدواجته اگه اینطور بمونه باعث میشه تا اخر همینطور کدورت باقی بمونه . عزیزم باید سعی کنی خودت برنامه ریزی کنی کاراتو بکنی . ولی با همسرتم حرف بزن و بگو کمک کنه تو کار خونه بگو اتفاقا مردباید تو خونه هم کمک کنه زن ک ب تنهایی نمیتونه همه بار خونه رو دوشش باشه. مخصوصا چون داری درس هم میخونی.
ای باوا ...ان شاءالله ک خوب میشه .بهتره از تنهایی دربیاد یعنی بره خونه اقوام مهمونی .تو خونه نمونه ک ب فکر شما بیفته .درسته ک شما دخترشی ولی شما هم زندگی خودتو داری . باید باهاش صحبت کنی و بگی با شوهرتونم خوب صحبت کنه وگرنه سر شما خالی میکنه شوهرت جبران میکنه. ب هرحال باید از تنهایی در بیاد مامانتون .یا بره کلاسی چیزی یا سر ی کار ک مناسب سنش باشه .یا مهمونی و ...ک بیکار نباشه اصلا.تازه اگه چندتا بچه باشید میتونه هرچند روز ی بار بره خونه هرکدوم از بچه هاش مهمونی بمونه چند روز بعد برگرده شهر خودشون.اینطوری افسردگی از سرش در میاد.هرچی بیکار نباشه کمتر تو فکر میره .همین فکر کردن زیاد ادمو افسرده میکنه.
مامانم حسادت می کنه بهش درستم نمیشه یه بار میاد میگه قدرشو بدون خیلی خوبه باز ی سری میاد میگه شوهرت فلانو فلان منم هر چی بگم باهام دعوا می کنه دیگه ولش کردم خستم کردن می ترسم ی چیز بگم پس فردا خونه مامانمم نتونم برم به نظرت سال بعد بهتر میشه؟ به کارام می رسم سال بعد؟ تو رمز موفقیتت چی بود
من سال اول ی ترم مشروط شدم😐😐😐😐😂اخه اصلا نمیرسیدم درس بخونم .همش مسافرت بودیم.کارای خونمو کم و بیش میرسیدم انجام بدم ...اره هرچی بگذره تجربت بیشتر میشه .ول باید برنامه ریزی کنی برای درس و کار خونه و ...من همیشه یه برگه جلوم میذارم حتی الان.برنامه مینویسم واسه کارام.و روزهای هفته.فقط باید تنبلی رو بذاری کنار .ک اگه تنبلی کنی نمیرسی ب هیچ کاری.وقتی داری درس میخونی باید دوبرابر تلاش کنی. ک اگرم کسی کمکت نکرد خودت بتونی از پس همه چی بر بیای.راستی اگر مامانت گوش میکنه ی مشاوره هم میتونی ببریش . خودتم باهاش برو .بذار در مورد مشکلاتش حرف بزنه.بعد یواشکی ب مشاوره مثلا مشکلاتی رو ک با مامانت داری هم بگو تا غیر مستقیم راجبش باهاشون صحبت کنه.امیدوارم موفق باشی عزیزم.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
