نگو همش تعریف کن جلوشوهرت از مادرشوهرت برو پبش مادرشوهرت بگو و به خودش بگو
من نمیخواستم بدی مادرشو بگم،همیشه باهم خوب بودیم،تااینکه جاریم توزندگی من وشوهرم دخالت کرد ومادرشوهرم سفت وسخت طرف جاریم رومیگرفت،حق باهیچ کدوم نبود .شوهرم حق روبه من داد،خیلی وقتا باهاش دردودل کردم،گریه کردم اخه مجبوربودم اخه به من انگ نازایی زدن چکارمیکردم به شوهرم نگم به درودیوارکه نمیشه گفت،ولی همینم بگم شوهرم یه بارجلوش بگم دوبار بگم بارسوم خسته میشه بهش برمیخوره،ولی چه کنیم که همیشه مامظلوم واقع میشیم،البته شوهرم خیلی ازدستشون کفریه
ولی اگرناراحتی بازبون خوش به شوهرت بگو،ولی سعی کن تکرارنکنی،مرداازتکراربدشون میاد
در کل ندیدم که گفتن این حرفا فایده ای داشته باشه و اقایون به مادراشون حساسن و نمیتونن درین مورد بدون تعصب مسیله رو درک کنن و همدردی کنن .حتی ممکنه واکنششون باعث ایجاد اختلاف بیشتر بشه
من همیشه وقتی واسه مادرشوهرم مهمون میومد بدو میرفتم بالا کمکش میکردم.احمق بودم فک میکردم کار خوبیه بعد یه مدت دیدم شد انتظار که حتما باید برم.یه بار من مهمونی داشتم آقا این واسه کمک نیومد حتی بچه امو داده بودم نگه داره پسش آورد گفت نمیتونم نگهش دارم گریه میکنه حتی داخل هم نیومد ورفت بعدا گفت نمیخواستم مزاحم بشم.من تو یه مصیبتی بودم با بچه ۶ماهه.مهمونا همکارام بودن رودروایسی داشتم باهاشون.خلاصه آتیشششش گرفتم از کار مادر شوهرم
و باعث بشه که اگر دفعه بعد واقعا مسیله مهم بود فک کنن که گله کردن و حساس بودن کار همیشگی شماست و اصلا حرفا و ناراحتیتون رو جدی نگیرن . بهتره ما خودمون اینجور مسایل رو به تنهایی و با سیاست حل کنیم و انتظار زیادی نداشته باشیم از همسرمون
مادر شوهر هرچقد خوب بازم یه رگ حرص دادن به عروس رو داره
اول یه برنامه بچینین ببینین باید چیکار کنین که سه تا گزینه هست:
یک- کلا هیچی نگین
دو- با مادر شوهرتون صحبت کنین
سه- با شوهرتون صحبت کنین
ببینین کدوم مورد رو انجام بدین بهتره. یه توصیه هم من میکنم اگه میخواید از مادرشوهر پیش شوهرتون گلایه کنین با ناز، غمگینی، مظلومیت پیشش گلایه کنین نه با حالت مستقیم. من یه بار خانمم بهم گفت: این مامانت زنگ نزد به من ببینه برا عید چی میخواد برا من بیاره. اصن یه زنگ نزد. این جمله رو با حالت طلبکار و خیلی لحن بد گفت. من هیچی نگفتم ولی دلم شکست.
والا من اگه بخوام بامادرشوهرم همکلام بشم وحتی بااحترام گلایه کنم،تلافیشوسرم درمیاره بدجور،یه باربااحترام حرفموگفتم اگه بدونی چه قشقرقی به پا کرد،کلا بستگی به خانواده ی شوهرهم داره،مادرشوهرم اصلا ادم خودبینی هست حتی بچه هاشم حق گلایه ندارن،
من النگو خریده بودم جدیدا ولی مجبور شدیم بفروشیمشون امشب مادرشوهرم گفت خوب شد فروختینشون خیلی زشت بودن 😕
همه تعریف النگوهامو میکردن ها این اینجوری میگه
آخه این چه حرفیه آخه به تو چه
بچه ها نظرتون در مورد اینکار مادر شوهر من چیه
اومد خونمون شوهرم دراز کشیده بود من نشسته بودم پاشدرفت اتاق خواب کمد لحاف تشکو باز کرد بالشو پتو آورد واسه شوهرم گفت رواینا دراز بکش بخواب
