همسایه خالم ی دختر از کرمانشاه اورده بودن زمان جنگ
پدر و مادرش شهید شده بودن
دوران راهنمایی تو کوچه و محله مردم بهش گفتن
قبلش دختره خیلی سر به راه بود بعد خیلی اذیتشون کرد
همش خودشو تو اتاق حبس میکرد چند بار بردنش فامیل هاشو دید و اونها هم زیاد تحویلش نگرفتن و نخواستنش اما این دختره مدام تهدیدشون میکرد که میزارم میرم و هنوزم که هنوزه باج میگیره چون این طفلکیها خیلی دوسش دارن