بامادرشوهرم نشسته بودیم توباغمون یهو گفت چند باربگم لباس مهمونیت از باغ جداباشه اخه من باهمون مانتو بازار میرم باغ خه زیاد نمیمونیم حداکث دوساعت مگه من بیل می زنم یجوری برخورد کرد انگار بابچش حرف میزنه یاپرسیدم خواهرشوهرم کجاس دروغ گفت خبرندارم اصلا ازش شوهرم اومد پرسید کجاس گفت مسافرته خانم خجالت نمیکشه پیش من دروغ میگه چی کنم ازدستش چی بگم بفهمه؟؟؟؟؟؟؟