امشب خواهر شوهرم همه رو دعوت کرده بود فردا قراره واکسن بچمو بزنم و عموش سرما خورده من گفتم نمیام شوهرم پاشو توی کفش کرد که باید بیای منم نرفتم اونم خودش تنها رفت که چی بهم میگن خیلی زنت روت نسلط داره حالام که نمیای میگن عرضه نداشتم ببرمت .چیکاررررر کنم از دستشون
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
قبول کن سخت گرفتی باید میرفتی.واقعا بقیه تو مهمونی همون چیزایی که شوهرت گفته فکر میکنن یا مثلا فکر میکنن دعوا و اختلاف دارین که نرفتی
خوب من،هنر عشق در پیوند تفاوت هاست و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها... زندگی ست دیگر...همیشه که همه رنگهایش جور نیست،همه سازهایش کوک نیست، باید یادگرفت با هر سازش رقصید،حتی با ناکوک ترین ناکوکش...اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن! حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد،به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند؛به این سالها که به سرعت برق گذشتند،به جوانی که رفت، میانسالی که می رود،حواست باشد به کوتاهی زندگی ! زندگی به همین آسانی می گذرد...
والا دیگه خستم کردن طبقه پایینشون زندگی میکنیم همش میگن بیا بالا والا منم هزارتا کار دارم بای بچه ۶ ماه .وقتی ام میرن میگن چرا گریه میکنه چرا اینو پوشیدی تنش چرا غذاش اونه چرا اون چرا این
خب بزار بره عزیزم برای این چیزهای بیخود خودت رو ناراحت نکن
اخه من میدونم اونا الان تو دلشون عروسی شده که بین مارو بهم میزنن قبلا اینجوری نبود به شوهرم میگفتم اینجوری اینقدر منطقی بود اینقدر عاشق بودیم که حرص همشون درمیومد من اصن کاری ندارم بهشون نه فضولی تو کارشون میکنم نه هیچی اما اونا تو همه چی نظر میدن
قبول کن سخت گرفتی باید میرفتی.واقعا بقیه تو مهمونی همون چیزایی که شوهرت گفته فکر میکنن یا مثلا فکر م ...
والا دخترم تو واکسناش خیلی تب شدید داره دفعه قبل یک هفته مدام تب داشت نه خواب داشتم نه خوراک برای همون نرفتم اما اونا فکر میکنن من کلاس میذارم براشون .نمیدونم چی فکر میکنن واقعا