در باز کردم گفت فلانی هستم همکارای همسرت تا حرفش زد من مردم،زنده شدم بعدش گفت قسطش نداده بانک بهم زنگ زده درحالی همسرم رفت بیرون گفت قسطش بدم ولی بااینکه واریز کرده بود متأسفانه یا دیر شده بود یا هرچی بهش زنگ زدن
خیلی بعدش اشک ریختم چنین موردی برام پیش نیومده بود و اینکه همسرم آدمی نبود ک کسی بیاد پشت در بهش اعتراض کنه و اینکه من ترسیده بودم اتفاقی برا همسرم افتاده اومده خبرم کنه