همون اوایل زندگی کلا مادر شوهرش زبون تیزی داشته 😑
کلا همسایمون با همه زبون تیزی داشته
بیشتر حرفهاش رو از روی کنایه و طعنه میزد ، طوری که من خودم کلا ازش خیلی بدم می اومد
حقیقتا هم خیلی عروسه رو اذیتش کردن
از انگ نازایی بزن تا دخالت تو زندگی 😑
این عروس و همسایمون با هم دعواشون میشه و عروسه هم دیگه بعد 8 سال زندگی سمت خونه مادر شوهرش اصلا نمیره
حالا خداروشکر دوتا پسر 5 ساله داره این خانم
ولی اصلأ تا به حال همسایمون نوه هاش رو ندیده 😑
چون عروسه اجازه نمیده و اصلا هم نمیزاره همسایمون
بره خونه پسرش 😑
بعد همسایمون هم شوهرش خیلی سال هست فوت کرده نون کارگری و بهزیستی بچه هاش رو بزرگ کرده
بعد عروسه هم زنگ مادر شوهرش میزنه میگه موقعی نزاشتم پسرت پول بهت بده
ببینم چطوری میخوای زندگی کنی 😑
کارت های که پسره به مادرش رو داده به میره بر میداره 😑
پسره طرفداری خانمش میکنه 😑
سالی یکبار به زور سر مادرش میزنه و اگه هم بیاد تو محله سمت مادرش اکثرا نمیره
میدونم هم به من ربطی ندارد ولی خیلی دلم به حالش میسوزه
میترسم به سر خودمم بیاد