یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.
من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.
تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.
اخه من خودم ابام خیلی سوتی میده حتی جلوی شوهرم به روی خودمون نمیاریم
فقط 22 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !
1
5
10
15
20
25
30
35
40
به او سلام نکردم، نه از بیمهری، که از دانستن. دانستن اینکه بعضی پیوندها، حتی اگر با لبخند آغاز شوند، پایانی جز درد ندارند. و ای کاش هیچ وقت نمیدانستم که تو آغاز دردی و آغاز پایان تمام من؛ پایان آرزوهای هزار رنگ دخترانهام، پایان تمام زنانگیهای رخنه کرده در وجودم. و من میدانستم که با آغاز تو، پایان خود را آغاز میکنم. و من رهایی از بند آغوشت را برگزیدم، که باز هم پایانی جز به آغوش کشیدن خاکستر آرزوهایم نداشت. و امروز در امتداد درد رها کردنت، به خود میپیچم. و این کمترین بهایی است که تلاقی نگاههایمان بهم داشت. و من ناگزیرم که بپذیرم، تو برای من در عظمت یک رویا باقی خواهی ماند. این درد آمیخته به عشق و حسرت، آخرین مرثیهای بود که تو برای من باقی گذاشتی. و ما از آغاز وارثان درد بودیم و سالهاست که محکومیم به تحمل... تو زیباترین حزن من بودی. عزیزترین زخمم بودی.و اینکه با افعال گذشته از تو یاد میکنم، غمانگیزترین شکل انقراض است که برگزیدهام. یاد تو هنوز در قلبم زنده است، اما سایهات بر زندگیام سنگینی میکند. هر لحظهای که بدون تو میگذرد، حسرتی عمیق در دل من میافزاید. تو به من آموختی که چگونه عاشق باشم و چگونه درد را احساس کنم. در یاد تو، لبخندها و اشکهایم گره خوردهاند و هر خاطرهای از تو را به عنوان یک نشانه از عشق و فقدان مینگرم.و بزرگترین آموختهام در این مبارزه نابرابر این بود که غم، بهایی است که برای عشق میپردازیم. و دردناکترین قسمت آن این بود که هیچ وقت ندانستی دلم با ماندن بود؛ راه، اما راهِ رفتن... و تو نمیدانی چه رنجیست، کشاندنِ تنِ خستهای که خواهانِ ماندن بود. 7/7/1404 هر کدام از ما چیزی را از دست میدهیم که برایمان عزیز است فرصت های از دست رفته، احساساتی که هرگز نمیتوانیم برشان گردانیماین بخشی از آن چیزیست که به آن میگویند : زنده بودن…برای هر کسی یک اسم در زندگیاش است که تا ابد هر جایی بشنود ناحودآگاه برمیگردد به همان سمت ، یا از روی ذوق یا از روی حسرت و یا از روی نفرت...
به او سلام نکردم، نه از بیمهری، که از دانستن. دانستن اینکه بعضی پیوندها، حتی اگر با لبخند آغاز شوند، پایانی جز درد ندارند. و ای کاش هیچ وقت نمیدانستم که تو آغاز دردی و آغاز پایان تمام من؛ پایان آرزوهای هزار رنگ دخترانهام، پایان تمام زنانگیهای رخنه کرده در وجودم. و من میدانستم که با آغاز تو، پایان خود را آغاز میکنم. و من رهایی از بند آغوشت را برگزیدم، که باز هم پایانی جز به آغوش کشیدن خاکستر آرزوهایم نداشت. و امروز در امتداد درد رها کردنت، به خود میپیچم. و این کمترین بهایی است که تلاقی نگاههایمان بهم داشت. و من ناگزیرم که بپذیرم، تو برای من در عظمت یک رویا باقی خواهی ماند. این درد آمیخته به عشق و حسرت، آخرین مرثیهای بود که تو برای من باقی گذاشتی. و ما از آغاز وارثان درد بودیم و سالهاست که محکومیم به تحمل... تو زیباترین حزن من بودی. عزیزترین زخمم بودی.و اینکه با افعال گذشته از تو یاد میکنم، غمانگیزترین شکل انقراض است که برگزیدهام. یاد تو هنوز در قلبم زنده است، اما سایهات بر زندگیام سنگینی میکند. هر لحظهای که بدون تو میگذرد، حسرتی عمیق در دل من میافزاید. تو به من آموختی که چگونه عاشق باشم و چگونه درد را احساس کنم. در یاد تو، لبخندها و اشکهایم گره خوردهاند و هر خاطرهای از تو را به عنوان یک نشانه از عشق و فقدان مینگرم.و بزرگترین آموختهام در این مبارزه نابرابر این بود که غم، بهایی است که برای عشق میپردازیم. و دردناکترین قسمت آن این بود که هیچ وقت ندانستی دلم با ماندن بود؛ راه، اما راهِ رفتن... و تو نمیدانی چه رنجیست، کشاندنِ تنِ خستهای که خواهانِ ماندن بود. 7/7/1404 هر کدام از ما چیزی را از دست میدهیم که برایمان عزیز است فرصت های از دست رفته، احساساتی که هرگز نمیتوانیم برشان گردانیماین بخشی از آن چیزیست که به آن میگویند : زنده بودن…برای هر کسی یک اسم در زندگیاش است که تا ابد هر جایی بشنود ناحودآگاه برمیگردد به همان سمت ، یا از روی ذوق یا از روی حسرت و یا از روی نفرت...