خیلی خیلی داغونم نمیگم حالم بده نه دیگه از حال بدم گذشته نمیدونم کیم زندگی یادم رفته
من اضطراب اجتماعی دارم چهار پنج سال
و این من نابود کرده
موهام سفید وکم پشت شده و زیبایی قبلی ندارم
نه میتونم کار کنم نه میتونم زندگی
نمیخوام زنده باشم
ولی میخوام خدا خودش من بکشه
گرونی مشکلات دیگم
خیلی خیلی چیزای دیگه هزار تا درد با هم دارم و دارم خفه میشم در حدی که دیگه احساس دردم نمیکنم
بی احساس مطلق شدم نسبت به جنس مخالف
نیومدم بگی برو درمان و دارو
اومدم بگم که صبرم تموم نشده خیلی وقت پیش تموم شده