از وقتی برگشتم دوباره خیلی اذیت میکنه بیشتر مشکوک شده به مادرش سپرده هر وقت از خونه میرم بیرون بهش خبر بده. دیشب خونه داییش مهمونی بود و ما هم دعوت بودیم، یکی از فامیلاشون یه پسر جوون حدود 26 ساله که هنوزم مجرده شغلش خوبه هر موقع بهم میرسیم کلی صحبت میکنه و دیشب گفت یه کار توی شرکتشون هست و اگه مایل باشم برم فرم پر کنم اونم پارتی باشه قبولم کنن.. بعد از شام اومده بود کنار من نشسته بود و فقط از همین حرفا میزد که حیفه بیکار تو خونه باشی و ازین حرفا.. وقتی برگشتیم خونه دیگه شروع کرد که چی باهم میگفتید بلبل زبون شده بودی، اول گوشیمو گرفت چک کرد کیفمو دید منم فقط گریه میکردم بعدم دادو بیداد که ازت متنفرم و میدونم کرم از خودته، گیر داده بود به رنگ لباسم چون روشن بوده تو چشم بودم کمد لباسامو ریخت بهم ،،کلی بد و بیراه به خود و خانوادم گفت صبح هم که خواست بره درو قفل کرد کلیدارو هم برد حس بردگی و پوچی دارم تو خونش .چند وقت پیش بهش پیشنهاد مشاور دادم ولی بازم قاطی کرد و نیومد از روزی هم که برگشتم رابطشو با خانوادم قطع کرده نمونه یه ادم عوضی شده که هر روزم بیشتر ازش متنفر میشم بعضی وقتا دلم میخاد یا خودمو بکشم یا اونو😔😔😔