من خداروشکر خونواده همسر بسسسیار خوب و باشخصیتی دارم همششون عالین
حتی با همین دختر خاله همسرمم بااینکه چند سال بزرگتره ازم خوبم البته زیاد صمیمی نمیشم که دردودل و...داشته باشم اما برا هیچکی تو قیافه نمیرم
اما بارها حس کردم حسادت میکنه نه به من کلا به همه کافیه بگی فلانی موفق شده شروع میکنه یه چیز بد از توش دراوردن بااینکه خودش فقیر و ندار نیست
من مادرشوهرم تو جمع خونوادگیش که مهمونش بودن خبر بارداریمو داد همه بلند شدن شروع کردن دست زدن و خوشحالی و تبریک اخه من چند سال بچه نداشتم🥲
ولی این خانوم بااینکه خودش دوتا دختر داره یکی از یکی زیباتر چقدرم منو دوست دارن و چقدر ازم محبت دیدن
ولی یه جوری شد تبریکش بیشتر شبیه فحش بود الیته اون موقع متوجه نشدم بعد که تبریکا تموم شد با خنده گفت واااای یکی میگه حاملم حالم بهم میخوره بعد ادای عق زدن دراورد
مادر شوهرم گفت وا این چه حرفیه
گفت نه یاد خودم میوفتم اخه تا حامله نشی نمیفهمی چقدر ترسناکو وحشتناکه
زندایی همسرم گفت چه ربطی داره حتما برای تو سخت بود برای منکه فقط ویار سخت بود بقیش عالی بود
میدونستم میخواد حس بدی نگیرم
یه چند دقیقه دیگه موند گفت دکترت کیه
گفتم فلانی (تو شهر ما خییییلی معروفه خیلیم نرخش گرونتره بخصوص چون متخصص نازاییه)
بقران اگه دروغ بگم یه جوری پوزخند زد خودشو کج کرد گفت کیییی؟نمیشناسم ..اها اها اوووووون چی بگم والا
رفتم پیشش ولی ..ولش کن هرچی صلاحه
گفتم اره همون کارش حرف نداره و..شروع کردم به تعریف کردن دوتا هم گذاشتم روش😄 انتظار داشت باز لال باشم
بعد گفت کی زایمان میکنی ؟واااااااای مرداد؟بدبخت شدی اوج گرما خدا به دادت برسه
اینارو که میگفت هار هار میخندید
مادرشوهرم گفت وا گرما کجا بود تو ماشین کولر خونش کولر حرفا میزنیا
مادرشوهرم خیلی دوسش داره ولی اخلاقشه جواب همه رو میده
خلاصه اومدم خونه اصلا نمیدونم چرا حضم نکردم که چرا با منی که سال به سال میبینمش
یا اینکه من بچه اولمه اون ماشالله دوتا داره
ا چرا باید همچین رفتاری کنه؟
بعضیا ذاتا اینجورین؟
بقران خواهرش انگار فهمید حرکات عجیبشو سر اخر گفت واااااای ول میکنی؟کاش نمیگفتی خاله این تا افسردمون نکنه ول نمیکنه و پاشد رفت اشپزخونه