2777
2789

من و شوهرم یه مدت به دلیل مشکلات مالی خونه مادرشوهرم غذا میخوردیم و گاهی هم خونه پدرمادر من میخوردیم و خداروشکر خوب رفتاری میکردن و منم خیلی تشکر میکردم طوری که من دوتا دوست شده بودیم با مادرشوهرم و هرروز و هرساعت پیشش بودم اما الان دو روزه که دوباره قیافش برگشته و داره رفتاراش تغییر میکنه با اینکه من کاری نکردم

الانم کیک درست کرده بودم زنگ زدم گفتم بیا خونمون اما نیومد منم کیکو بردم براشون و گفتم چرا نیومدی چای هم دم کرده بودم گفت نیومدم دیگه!به جای اینکه تشکر کنه برگشت گفت مگه نگفته بودی شب یلدا درست میکنم پس چرا درست کردی منم گفتم دلم خواست خب و برگشتم خونه

پن:تو یه ساختمونیم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بدی ندیدم یه جوری اومدم تاپبکت فکر کردم شوهرتو کوک میکنه شوهرتم هر ماه ۲ بار کتکت میزنه ، بعد هی هم میره واست سحر و جادو میخره میپاشه به دم درت ، هی هم میگه شکم اولت باید پسر باشه فلان و فلان رو بخور پسر باشه

از اینجا بلند شی بری جای مستقل ماهی ۱۰ ت و حداقل ۱۰۰ پول میش بدی خوبه

دقیقا به بار رفتم و گفتم مامان ناهار درست کردی؟گفت نه بعد به پدرشوهرم گفت همه میخوابن من باید غذا در ...

من نمی دونم چرا نمیتونم بهتون حق بدم تو این تاپیک

خوب مواد غذایی از ایشون بودن حداقل شما میرفتی میپختی دیگه

"دراعماق زمستان،سرانجام آموختم که در درونم،تابستانی شکست ناپذیر وجود دارد"                                         آلبرت کامو

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  34 دقیقه پیش
توسط   naziiiiiiiiiiiii6971  |  1 ساعت پیش