دوستان. عزیزم منحدود۱۸ سال هست که با حساب دوران عقد ازدواج کردم
از ابتدای اشنایی ووعقد و خواستگاری و ..مادر همسرم به شددت از من متنفر بود و همیشه می گفت پسرم حیف شد!!!( حرف اکثر مادرشوهرهای ایرانی!!!) و در هررمراسمی سادهدترین و ارزان ترین رو اجرا می کردن اونم بادهزینه همسرم .. کوچکترین هدیه و یا .. چیزی بهم ندادن ..سرویس والنگوهای عروسی بدل بود و فقط یه انگشتر و زنجیر طلا بود.. و چون همسرم رو دوست داشتم کوتاه می امدم و مادرم هم می گفت تقاضایی نداشته باش!!
به شغلم به تحصیلاتم به خانوادم به خودم به قومیتم بارها و بارهاااا توهین کرده بودن و هر بااااار هنسرم می گفت چیزی توودلشون نیست !!😅
بی احترامی پشت بی احترامی ! هییچ وقت این همه کینه و نفرت رو درک نکردم !!
همسرم هم مردی به شدددت به خانوادش وابسته و مادر گرسنه بود .. هرررر لحظه امار و جزییات زندگی رو برای مادرش و تک تک خواهر هاش گزارش می کرد و می گفت ببین ما چقددددددر صمیمی هستیم !!!!😐
هیچ حریم خصوصی در مورد دارایی ها و رفت امد ها و مسافرت ها و .. نداشتم ... مثلا ماه عسل ( ماه زهر مار) رفتیم مشهد.. مادرش چنان قیامتی به راه انداخت که چرا من رو نبردید !!!!!!🥲
به شدت مداخله گر .. هر لحظه سر گوفت زندگی گذشتش رو می زد که مثلا من ۴۰ سال پیش اب گرم نداشتم تووچرا خونت اب گرم اللن داره !!!!!😁
من فلان چیز رو نداشتم تووچرا داری و می گفتم چرا نگاهی به زندگی دخترات نمی نداری اونها که لاکچری دارن زندگی می کنن می گفت اونا زن مردم هستن !!!!😅