یه روز جاریم اینارو و خانواده هامونو دعوت کردیم خونمون
ظهرش با شوهرم دعوامون شد
شب شوهرم از لج من موقع شام نشست پیش جاریم براش برنج کشید نوشابه ریخت خلاصه کلی حواسش بود
بعد رفتنشون دعوامون شد باز ، بهش گفتم تو واس اینکه حساست منو تحریک کنی اگه من بهت یه لیوان نوشابه بدم میری از جوب آب میخوری اونم برگشت گفت آره تو ک.ونت از این سوخته ک من به فلانی ( جاریم) غذا تعارف کردم عقده ای تو ک.ونت از این سوخته
خیلی از حرفش و رفتارش ناراحتم،یهو یادم افتاد