بعداز کلی تمرین و تمرین و تلاش ۵ ساله نقاشی هام اول توی مسابقات مدرسه بعد ناحیه و بعد استان و درنهایت توی جشنواره خوارزمی مقام اول را آورد ولی بابام تشویقم نکرد که هیچ تازه بهم گفت که به جای این مسخره بازی ها بهتره تلاش کنم تا شاگرد اول بشم !
بابام همیشه باهام مثل یک آشغال بی مصرف رفتار میکنه چون من دخترم ولی با داداشم که ازم بزرگتره خیلی خوب رفتار می کنه
فک و فامیل هم که همش اذیتم میکنن و بهم میگن که نقاشی هایی که می کشم چیز خاصی نیستن و شانسی تونستم توی این مسابقه ها برنده بشم و اینا رو یک بچه دبستانی هم می تونه بکشه ولی هیچ کدومشون حتی بلد نیستن دوتا خط بکشن .
خیلی ناراحتم می کنن هر وقت پیش بابام و فامیل هام هشتم احساس کمبود می کنم و فکر می کنم که هیچی نیستم.
حس می کنم که درست میگن