تولد پسرم بود هفته پیش پسر داداشم خیلی با پسرم دوستن برای پسرم کادو خرید پسرمم براش کادو گرفته که بهش بده منم گفتم برم یه کیف پول چرمی برای پسر داداشم سفارش بدم پسرم گفت مگه دایی و زندایی برای من کادو گرفتن گفتم خب فلانی برات گرفته گفت منم براش گرفتم لازم نیست که تو هم بگیری مامانم اگه دایی یا زندایی برام کادو میدادن توهم کادو میدادی بهش.. موندم چیکار کنم 🤔
هروقت ناامید شدم هروقت کم آوردم فقط یک جمله با خودم گفتم که آرومم کرد (این نیز بگذرد)
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من چطوری هستم میشه بگین ؟من هیچ وقت کاری به کار کسی ندارم طبقه بالا خونه مامانم میشینن هیچ وقت تو زندگی شون سرک نمیکشم بعد طلاهام دست مامانم بود زنداداشم خبر شده بود داداشم و فرستاده بود سراغ مامانم طلاهای فلانی رو بده من کار کنم باهاش..حالا من دقیقاً متوجه منظور شما نشدم یعنی مشکل از منه که اونا متوقع هستند مشکل از منه که همین زندادشم تو زندگی من دخالت میکنه اشکم در میاره
هروقت ناامید شدم هروقت کم آوردم فقط یک جمله با خودم گفتم که آرومم کرد (این نیز بگذرد)