بچهها یروز ک من مغازه خواهرم بودم یک زن و شوهر اومدن با بچه ۷ هشت ساله خلاصه مشکوک بودن فقط لباس تن بچه کردن و آخرم نخریدن و زنه گاهی اخم میکرد و سوالات عجیب میپرسید از خواهرم مثلاً چجوری مغازه زدی اصلیتت کجاییه و فلان بعدش فردایی اومد خودش تنها با دادو بیداد و رفت پیش کسی ک مغازه رو ازش اجاره کردیم و ب اون آقا یک عکس دختر نشون داد ک خیییلی کم شبیه خواهرم بود و میگفت این خانمه😐ینی خواهر بدبخت من و میگفت شوهرم براش مغازه رو اجاره کرده؟ اون صاحب مغازه گفت ن ایشون با برادرش اومده بود و من اصن ب برادرش اجاره دادم خلاصه ارومش کردیم ولی باز ب شوهره شک داشت ..اون عکس اصن خواهرم نبود همه ما میخندیدمم توهم زده بود باز روز بعد زنگ زد صاحب مغازه باهاش تند حرف زد و گفت یبار دیگه مزاحم بشی زنگ میزنم ۱۱۰فعلا خدا رو شکر خبری نیس ازش