پسر خاله ی مادرمه
بهم گفت از بچگی عاشقت بودم الانم هستم ولی من ردش کردم بش گفتم عین داداشیمی
نمیتونم تو رو به چشم شوهرم ببینم
گذشت و گذشت ما دوستیمون خراب نشد همپنجوری دوستای فابریک موندیم و باهم کلاس زبان ثبتنام کردیم که بیشتر بتونیم همو ببینیم😂ولی خب درسای کلاس زبانمون دیگه داشت خیلی سخت می شدن اون دیگه ادامه نداد
حالا بگذریم چند روز پیش مامانش به مادرم زنگ زد منو براش خاستگاری کردن مادرمم خیلی خوشحال شد از خداشه من با پسرخالش ازدواج کنم چون هم خانوادش خوبن هم از نظر مالی خوبن پسره الان خونه داره با اینکه ما اینجا دخترا بعد ازدواج میرن با مادر شوهر اینا زندگی میکنن
