الان شوهرم گفت چرا ازم پول میخوای؟ گفتم چون ادم هر چقدر هم پول داشته باشه از دست شوهرش پول بگیره حس خیلی شیرینی داره
بعد گفت هر وقت پول داشته باشم بهت میدم، من و تو فرق نداریم که، منتها پول ندارم.
بعدش شوهرم گفت چرا بیخیالی تو این همه مشکلات؟
بهش گفتم چون بهت ایمان دارم و میدونم تو بدترین شرایط بهترین تصمیم رو میگیری و از پس همه چی برمیای.
بعدش گفت میخواستم روز زن برات کادو و گل بخرم اما چون ناراحتم کرده بودی هیچکاری نکردم برات.
منم گفتم ارزش تو با گل و کادو سنجیده نمیشه برام، تو همه جوره خوپتو ثابت کردی برام، تو همه چی کمکم کردی هر وقت هرچی خواستم فراهم کردی اشکالی نداره. من بهت افتخار میکنم هر شغلی از دستت برمیاد و همیشه بهترینی.
بعدش به شوهرم گفتم خیلی دوست دارم باهم بریم مسافرت و گردش اما میدونم وقتشو نداری میشه فردا منو ببرب ده دیقه باهم پیاده روی کنیم تو حال و هوای پاییز؟ زیر بارون و بوی خاکش؟
اولش گفت نه سرما میخوری، بعد من هیچی نگفتم.شوهرم گفتاخه دیوونه بیرون رو میخوای چکار تو این سرما.
منم گفتم اشکال نداره سرما بخورم هم یه آغوش تو برام عوضت صد بسته ژلوفن آرامش بخشه.
بعد این گفتگو به شوهرم گفتم مرسی که وقت گذاشتی حرف زدی باهام حالم خیلی خوب شد سبک شدم. گفت کاری نکردم که، بعدش بیشتر باهام حرف زد.
این حرفام حال شوهرم رو تغییر داد و خیلی خوشحال بود و خنده رو لبش بود.
من اقتدار دادم به شوهرم؟؟؟؟
شوهرم جوریه که با محبت و توجه و بوس و بغل من دور میشه و سرد رفتار میکنه، اما هر وقت سمتش نمیرم اون میاد دنبالم. چکار کنم دقیقا. از این حرفای بالا بهش بگم یا نه