یاد زندگیشون کاراشون افتادم کلا از ژنتیکشون بدم میاد خیلی اعتماد بنفسم پایین میاد وقتی یادم میفته ژن اونها تو من هم هست حالم از نحوه زندگیشون رفتارشون بهم میخوره
آخرشم که نامردی کردن در حقمون و ارث بابامو بالا کشیدن
کاش ژن اونا در من وجود نداشت چیکار کنم این حس تخمی از بین بره حتی رنگ پوستم چون ازونا ارث گرفتم وقتی دستامو میبینم اعصابم خورد میشه
حس میکنم نحسیشون در زندگی من هم اثر گذاشته و یجورایی زندگیم شبیه زندگی تخمی اوناست چیکار کنم اعصابم بهم ریخته