طولانیه دوستم عین خواهرم بود چند سال ازم بزرگتر ولی خیلی حامی ولی اونقدر درس نخوند که از مدرسه انداختنش بیرون بعد رفت یه مدرسه داغون کلی حواشی ل. ز و.. بعدش همه همکلاسی هاش کنکور دادن ولی اون افسردگی گرفته بود از خونه بیرون نمی یومد همه رو بلاک کرده بود و.. یه وضع اشفته تا یه سال پیش دیدمش گفت انگار از خواب بیدار شدم برای من ساعت ها سال ها خیلی زود گذشت عین برق باد الان دوستام سال پنج و شش پزشکی ان بعضی ها فارق التحصیل ازدواج و مهاجرت خلاصه دوستم امسال دندان اورد تو یکی از بهترین دانشگاه های ایران ولی خیلی فرق کرده بازم افسردست همش می گه برای من زندگی تموم شده نابود شده و.. چند تا کار همزمان انجام می ده مامانش می گه شبا خیلی کم می خوابه و.. تازگی ها خیلی زود رنج شده مثلا تو یه جمعی کسی بگه خیلی عقبه یارو و.. به خودش می گیره همش افسوس می خوره چجوری کمکش کنم نمی خوام باز برگرده سمت افسردگی و..
انسانا چقدر عجیب شدن ، خب که چی ؟ یجوری رفتار میکنن انگار زندگی میدان جنگ و مسابفه هس همه قراره تهش ...
دقیقا کی تو چهل سالگی حرص می خوره وای پنج سال از بقیه عقبم🤦🏻♀️ قبول دارم گند زد به زندگیش و قابل جبران نیست ولی اینقدر سخت گیری و خودشو نبخشیدن عذاب دوبارست
اون مشکل روانی داره ربطی به درس و زندگی و... نیست مگه همه پزشک هستن
نمس دونم ولی داره خودشو به سمت نابودی می بره خوب هر کی تو یه چی موفقه یکی تو ازدواج کار شغل بعضی ها حتی با خودشون مبارزه می کنن ولی اون همشو می خوارد و تو همشون بهترین باشه