با مردی که دست بزن داره میمونید

بمیرم عزیزم .میدونی چقد اون قرصا ضرر داره مث نقل و نبات میخوری بعدا دیگه نتونی بچه دار بشی چی؟ من از عوارضش میترسم خیلی زیاده

هرچی میکشم از رو صداقت بود.. خانوادم شوهرمو پس میزنن یبار جلوشون دست روم بلند کرده بعد اون خالم زد تو گوشش.. دیگه هیچی مث اول نشد .ولی خانواده خودش تو روم خیلی بام خوبن ولی خسته کنندن واقعا. ی روز تنهایی نداریم ما هرروز خونمون تلپن یا ما میمیرم اونجا .خونه مامانش و داییش اینا .. شوهر من ک ممنوع کرده ارتباط منو با خانوادم. حتی روز مادرم تبریک نگفتم از ترسم حتی تو نبودشم تلفن نمیکنم بهشون .... دلم گرفته خانوادمو انداختم دور بخاطرش .بعد دیشب مامانم زنگ زده بود اجازه داد برداشتم گفت ک شوهرت ازت شکایت کرده .گفتم تا کارت ملی شناسناممو بهم ندین دیگه باهاتون نمیزاره حرف بزنم . بعد ک قطع کردم پشتشون دل سیر فحش داد. فحش ناموس میکشه ها

متنفرم ازین کاراشش

چندسالته عزیزم

نقطع مثبتش محبت کردناشه صبح تا شب محبت میکنه بم اگه خونه باشیم البته اگ مهمون باشه مامانش اینا یا ما اونجا باشیم ک همه حواسش و اولویتش اونان. بعد من

اولین پسریه ک بش گفتم بابایی جامو بغلش امن حس کرده بودم و بم محبت کرده. ما از روز اول تا دلت بخاد دعوا داشتیم تو این چند ماه زندگی. منم اشتباهم این بود قهر میکردم حرف طلاق میزدم اونم عصبی همه چیو بدتر میکرد میبرد ب زور خونه منو میزاشت میرفت قهر میکرد. یبارم فحش ناموس داد خودم رفتم خیلی سخت بود برام. الان سِر شدم نسبت ب فحشاش. حالش خوبه فش میده

عصبیه فش میده

منم ۲۵

الاهی من ک جهیزیه اصلا بم ندادن خانوادم. بار اولم زندگی اولم داده بودن دیگه حمایت نکردن .خونه با تموم امکانات مادرش بهمون داده ولی خب ج فایده زندگی گروهی شده لایف استایلمون .اولا مثلا سر اینک ناراحت میشدم بهم میریختم ک کلید مینداخت میومد خودش خونه . خب میدونی فک کرد خونه رو بهمون داد همه مدل دخالتی میتونه بکنه بعد اگ خانوادم من ده بار کردن مامان اینم چار بار کرده .

حتی مامانش فحش ناموسی داده من برگشتم بخاطر شوهرم ازش معذرت خواهی کردم بخاطر دو تا اس ام اس دخالت نکن تو زندگیمون ک بش داده بودم تو دوران قهر ک خونه مامانم بودم.

هر سری میبرد خونه مامانم برام شرط میزاشت منم مجبور بودم قبول کنم ک دوباره منو بخاد .عررر میزدم گریه زاری براش

خوشبحالت .من یبار با مادرش حرفم شده بود بش گفتم از مامانت خوشم نمیاد نمیتونم الان باش ارتباط بگیرم نمیام خونش خودت تنها برو .ولی هروقت خواست بیاد خونه خودشه اینجا قدمش رو چشم. رفت خونه مامانش گزاشت کف دستش همون ساعت بعدش برگشت گفت نمیخامت سیکتیر کن برو .فحشمم داد ک رفتم خونه مامانم با پای خودم سری آخرو. الان دیگه تو این ده روز ک اومدم ینی اومده دنبالم با اصرارم برگردوندتم از ده روز ۸ روزش صرف مهمون بازی شده مامانش میگه ازین ب بعد قراره همینجوری باشه و سرکارم میره منو تنها نزارن مامانش بیاد منو بببره پیش مامانش. مامانشم جدیدا کلید کرده رو بچه میگم زوده خودمون و پیدا کنیم بعد میگ پس کی میخاید پیدا کنید پیدا کنید دیگهههه.هر سری میبینتم حرفشو میزنه.

مثلا مامانش زنگ میزنه میگه برم پیش فاطمه اونم میگه زنگ بزن از خودش بپرس حالا فک کن یه روزی بوده ک خیلی حالم بد بوده میدونسته میخام تنها باشم بهش کلی گفتم .ولی باز کاره خودشو میکنه اصلا من نظری نمیتونم بدم حرف حرف خودشه همه جا در همه زمینه ها. کار خودشو میکنه نظر بدم یبار بگه نه . باید درجا تموم کنم ک اگ اصرار کنم دوبار بگم ممکنه ب دعوا تبدیل بشه .پی یه چیزو انقدررر میگیره تا دعوا درست نکنه از توش ول نمیکنه اینقدر این بشر روانی میکنه ادمو. دلم میسوزه هیشکی نمیتونه تحملش گنه اینجوری ولی منم دارم از دست میرم هیچ تضمینی نیس جونم .هرشبم رابطه میخاد ی جاهایی کم میارم دیگه خسته میشم روزی دوبار .یبارشم واقعا زیادهههه