من همونم ک قطعا تاپیکاشو خوندین. گفتین برنگرد ولی دوستم واسطه شد باعث شد برگردم بهش...ولی شوهرم کنترل عصبانیتشو نداره چندشب پیش دقیقا ماهگردمون بود وحشتناک بم حمله کرد زد زمین منو سرم خورد ب موزاییک اندازه نیم وجب باد کرد چشمم تار شد ..گفتم ببر منو بیمارستان گفت تا خون نیاد نمیبرمت بعد ک از زدن سیر شد شروع کرد به فحاشی ب خودمو خانوادم ک مادرتو ... باشه؟ منم میگفتم باشه .فقط خدا خدا میکردم اون شب تموم شه فرار کنم از دستش بزارم برم .فقط بخاطر این ک گفتم پیج کاریمو پاک نکن براش زحمت کشیدم ..چتای شوهر سابقمو دیده بودش توش .تو دورانی ک قهر بودیم برده بود خونه مامانم منو من پیجمو برگردونده بودم.یادم رفته بود پاکسازی کنم ..سر اون دعوا کرد باهام یه ادمی شد اون شب که تاحالا ازش ندیده بودم درین حد دست به زن رو ..
اینم بگم چند سری بخاطر گفتن حرف طلاق توسط من منو برده خونه مامانم و با التماس برگشتم .کلی جنگیدم براش تا منو بخاد .ولی این ادم یجوری صبح تا شب تو خونه بوسم میکنه.
که هنگ میکنه مغزم ک دوسم داره یا نه بلاخره
ارتباط منو با خانوادم ممنوع کرده از اینور صبح تا شب مهمون بازی ایم خونه فامیلاشیم یا اونا خونه ما.