شوهر سابقم
سنتی اومد
چندماهم نامزد بودیم
خودش و خانوادش خ خوب بودن
مادرش اصلاااا حرف نمیزد جز سلام و خداحافظ
ن تو مهریه ن رسم و رسوم سکووووت مطلق
طوری ک من میگفتم بههه بهههه
شوهرم میگفت مذهبی هست و سرش مینداخت پایین زن میدید
من میگفتم تو دل خودم الهی بمیرم چقدر سر ب زیره
میگفت بدم میاد ب زنا نگاه کنم
من دلم قنج میرفت
بعد ازدواج ب زن شوهر و افغانی هم رحم نمیکرد
از بس هیز بود منو با خودش جایی نمیبرد ک نبینم هیزی شو
با عالم و ادم بهم خیانت کرد
مادرش؟
زبونش نیش ومار عقرب بود و کلا هم اشتباه میزد ب لطف خدا عیبی نداشتم متلک بگه ایراد بگیره بهم وصله ناحق میچسوند متلک میکفت ازار میرسوند
خساست دست بزن
خانواده دخالت گر
وابستگی و بچه ننه بودن و...
درحالی ک قبل ازدواج
یک خانواده مذهبی و چادری و ساکت و پولدار نشون میدادن خودشو
بعد ازدواج نون خوردن بهم نمیدادن
بعد ازدواج فهمیدم هزارجا نامزد کرده بهم خورده یاد گرفتن چطور خودشونو برعکس خود واقعی شون نشون بدن
پناه بر خود خدا