😂😂😂
هممون تو ی ساختمون بودیم بعد رو پله های دم در خونمون مینشستم از مدرسه برگردن 😂
بم حرف میزدن نشین اینجا بدمون میاد برمیگشتن هیشکدومشون شیرای مدرسشونو نمیخوردن واسه من می اوردن😂😂
بعد ی بار زنگ همسایع رو زدم انداختمش گردن پسر عموم چون بم گفته بود دم در نشین 😂😂😂 عموم کلی بهش حرف زد منم زبون در می اوردم حقته حقته منو قد چوب رختی اویزون کرد تا دوساعت اونجا بودم سر اینکارم😂😂🤝🏽