کاش حداقل یکبار پشیمون میشد تا دلم گرم بشه ولی اون وقتی بهش گفتم پررو پرو حرف میزد من از هیانتش میگفتم اون بحث عوض میکرد و تهش گوشیمو میگرفت میگفت معلوم نیس خودت چه گوهی میخوری خب اگ من چیز پنهون داشتم که گوشی بهش نمیدادم قلبم میشگست از خودخواهی ساکت میشدم چون بی فایده بود نه انگار میکرد نه قبول میکرد برعکس تهمت میزد
میگی جدا بشم چکار کنم بچه ام یکی چهارساله یکی دوسال ونیم نمیتونم درحقشون ظلم کنم میدونم پیش خدا گم نمیشه از طرفی وقتی اومدم تو زندگیش یک پراید قسطی داشت من زندگیشو ساختم الان خونه خریده ماشینشو سمند کرده طلا پس انداز کرده این من بودم تو تمام این قسط و قرض ها بودم کجا برم چطور نه سال زندگی بزارم برم میدونم عمرم داره هدر میره ولی من نمیخام غصه شب و روز مادرم بشم بزار من حیف بشم تا مادرم زجر بکشه من مامانم خونه مردم کارگری میکنه بابام معلولیت داره نمیشه ظلم کنم با طلاقم
ولی با خودم عهد کردم روزی که مادرم ازاین دنیا بره حتی برای یک روز نمیمونم من مامانم خیلی زجر کشیده خییلی از نه سالگی تو روستا کارمیکرده تا الان که پنجاه و چهار سالشه ولی حتما روزی میرم حداقل بچه هام به سن چهارده سالگی برسن که نتونه جلوی دیدارمون بگیره شوهرم بشدت کینه ای میدونم الان برم آرزوی دیدنشون به دلم میزاره حتی اگ مجبور باشه بره شهر دیگ
حتی میگه اگ تو دعوا میگم برو نرو من میخامت چون اگ بری آدمی نیستم بیام دنبالت من میدونم اگ برم تموم
الانم من میمونم روزی هم بخام برم کاری میکنم تمام حق و حقوقمو میگیرم بعد میرم من که نه بچگی کردم نه جوونی نه نوجوونی صبر میکنم تا ده سال دیگ
من بازم اون موقع سنی ندارم برای ساختن یک زندگی جدید ولی باید با خیال آسوده برم
من فشار وانی زیادی رو تحمل میکنم ولی چه میشه کرد
من که صبوری کردم. بزار بمونم شاید تااون موقع خدا جواب دل شکستم داد به خاک نشستنش ببینم
میدونی اشتباه من محبت زیادیم بود من اولا موندم تا درست کنم ولی بچه اومد موندگار شدم گفتم شاید بعد چندسال زندگی بزاره کنار ولی نه ادامه میده
میدونی سخت برام وقتی بهش پیام میدم جوابمو نمیده وقتی اون عزیزم هاشو باید خرج من بکنه خرج بقیه میکنه تهشم من بدم اون زن های خراب خوبن جالبیش این جاست همه کسایی که باهاشون میدونن زن داره از همجنس خودم توقع نداشتم